با گذشت یک قرن از آغاز جنبش کارگری در ایران و شکل گرفتن اتحادیهها و سندیکاهای کارگری، هفتهای نیست که در گوشهای از کشور صدای اعتراض کارگران بلند نشود. این کارگران معترض را چقدر میشناسیم؟ آنها چه میخواهند؟ چقدر توانستهاند در خلال این اعتراضها به خواستههایشان برسند؟ مطالباتشان چه نسبتی با مطالبات عام جامعه و دیگر جنبشهای اجتماعی دارد؟
آیا اعتبار آموزههای حقوق بشری بسته به خواست و ارادهی عمومی است؟ آیا میتوان بیتوجه به آنچه که مردم میاندیشند، یا بیتوجه به ارزشهایی که آنها باور دارند، برای مردم قائل به مجموعهای از حقوق و آزادیها شد؟ پرداختن به پرسشهایی از این دست، در جامعهی امروز ما چه اهمیتی دارد، و تجربههای تاریخی در این زمینه چه میگویند؟
آیا اعتبار آموزههای حقوق بشری بسته به خواست و ارادهی عمومی است؟ آیا میتوان بیتوجه به آنچه که مردم میاندیشند، یا بیتوجه به ارزشهایی که آنها باور دارند، برای مردم قائل به مجموعهای از حقوق و آزادیها شد؟ پرداختن به پرسشهایی از این دست، در جامعهی امروز ما چه اهمیتی دارد، و تجربههای تاریخی در این زمینه چه میگویند؟
در نخستین روز سال ۱۹۱۸، اسد خان، سفیر وقت ایران در پتروگراد، به «کمیساریای مردمیِ امور خارجه» احضار شد. در آن جلسه به او میگویند که ایران موضوع بندهای ۹ و ۱۰ از توافقنامهی تازهای است که دولت بلشویکیِ روسیه با کشورهای درگیر در جنگ بسته، و منظور از آن توافقاتِ مقدماتی برای قرارداد صلحی موسوم به «برست-لیتوفسک» است.
دهم اکتبر «روز جهانی مبارزه با مجازات اعدام» است. اما برای حذف مجازات اعدام، آیا ضرورت دارد که درصد قابل ملاحظهای از مردم، استدلالهای مخالفان این مجازات را بپذیرند و با آنان همراه شوند؟ یا این که نهاد «دولت» میتواند – یا باید – بدون توجه به این که مردم چه فکر میکنند، مجازات اعدام را لغو کند؟
آیا میتوان از «حق» برخورداری از محیط زیستِ سالم نام برد؟ آیا دسترسی به محیط زیست سالم و امن در زمرهی «حقوق بشر» طبقهبندی میشود؟ اگر چنین است، تأمین و تضمین این حق در گرو تقویت «نهاد دولت» است یا تضعیف آن؟