اگر در همین تعطیلات اخیر کریسمس، کاساندرا به ما میگفت: «سه ماه دیگر با دو متر فاصله از هم صف خواهید بست، ماسک به صورت خواهید زد و اکثرتان در خانه حبس خواهید شد» هیچکس حرفش را باور نمیکرد...حتی به فکرمان هم خطور نمیکرد که این دنیای شلوغ جهانی نخواهد توانست که تا ابد بر اساس اصول قدیمی به کارش ادامه دهد...چیزی دارد ما را میآزماید. نمیدانم که دست تقدیر است یا شیطان یا طبیعت یا خدا...؟
اکنون چه کسی میتواند از اصطلاح «انتشار ویروسگونه» استفاده کند و به خود نلرزد؟ چه کسی میتواند به چیزی ــ دستگیرهی در، کارتن مقوایی، کیسهی سبزیجات ــ نگاه کند و در ذهنش آن را محل ازدحام لکههای نادیدنی، غیرمرده و غیرزندهای تصور نکند که با بازوهای مکندهی خود منتظرند تا محکم به ریههای ما بچسباند؟
همهچیز جدید، عجیب و حیرتآور به نظر میرسد. در عین حال، انگار دوباره داریم خوابی تکراری میبینیم. از جهتی، همین طور است. قبلاً چنین چیزی را در مجموعههای تلویزیونی و فیلمهای پرفروش دیدهایم. کموبیش با این وضعیت آشنا هستیم، و همین امر به نوعی آن را عجیبوغریبتر میکند.
در این دوران بحرانی با دو انتخاب فوقالعاده مهم مواجهایم. اولی بین نظارت تمامیتخواهانه و توانمندسازی شهروندان است. دومی بین انزوای ملیگرایانه و همبستگی جهانی است.
هنگامی که در آوریل ۱۳۴۸ طاعون به دروازههای کاتالونیا رسید، پزشک حاذق، جائوما داگرامون، در پاسخ به «تردیدها و ترسها»ی فزایندهی اطرافیانش دست به قلم برد. او در رسالهای که به زبان کاتالان برای مقامات شهر زادگاهش لِییدا نوشت، مجموعهای از اقدامات احتیاطی عاقلانه را فهرست کرد که هر کس میتوانست انجام دهد. احتمالاً به خاطر گناهان، هوا فاسد شده است پس باید اولویت نخست، اعتراف باشد.
پروپاگاندای جمهوریاسلامی هنگامی که سودای گسترش قلمرو شیعی میپزد بر تنورِ احساسات ایرانگرایانه هم میدمد. پس باید آگاه بود و تن نداد به ناسیونالیسم کور و جنگافروزی که دودش تنها به چشم ما و همسایگان ما نمیرود بلکه آتشی است که همه ما را در آن خواهد سوزاند. کوشش در راه برقراری صلح جهانی، کماکان و بهویژه در چشمانداز شومی که آسیبهای اقتصادی بحران کرونا در برابر ما میگشاید، باید همچنان آرمانی جهانروا باشد.