همهی ما در ابتدا مهمانایم. موجودات کوچولوی بیپناهی هستیم که دیگران باید تمام نیازهایمان را برطرف کنند. موجوداتی، که تا مدتها، نمیتوانیم جبران مافات کنیم اما معمولاً در زندگی پرستارانمان جا خوش میکنیم و برای همیشه در قلب آنها جا میگیریم.
موج اخیر کتابها و مقالاتی که دربارهی بحران سرمایهداری نوشته شدهاند، مرگ سرمایهداری یا گذار از آن را پیشبینی میکنند. برای کسانی که دههی ۱۹۹۰ میلادی را به یاد میآورند، شباهت عجیبی میان این پیشبینی و نوشتههای آن دوره وجود دارد. نوشتههایی که ادعا میکردند «پایان تاریخ» هگلی فرا رسیده است. اکنون نادرستیِ این نظریه اثبات شده است. به باور من، نظریهی پیشگفته نیز نادرست است و مشکل را اشتباه تشخیص دادهاند.
مفاهیمى که براى درک عالم سیاست به کار مىبریم همواره بر خودِ سیاستهایى که به توضیح آن مىپردازد، تأثیر میگذارد این مفاهیم به روشن شدن جنبههایى از یک متن سیاسى کمک مىکنند اما دیگر جنبهها را به طور کلى تیره و تار مىسازند.
دموکراسی به دردسر افتاده است. دیدگاه خوشبینانهای که پس از سقوط کمونیسم جهان را فراگرفته بود در حال محو شدن است. سال گذشته نشریهی اکونومیست در نمایهی سالانهی خود از دموکراسی در جهان، ۸۹ کشور را تنزل داد، سه برابر بیش از کشورهایی که ترقی کرده بودند. از ویکتور اوربان در مجارستان گرفته تا رودریگو دوترته در فیلیپین، از نیکولاس مادورو در ونزوئلا گرفته تا ولادیمیر پوتین در روسیه و دانیل اورتگا در نیکاراگوئه، رهبران مقتدر در حال سرکوب آزادیهای مدنی و حقوق بشر هستند.
سی سال قبل در ۴ نوامبر ۱۹۸۹ شمار فراوانی از شهروندان آلمان شرقی به میدان الکساندرپلاتس در برلین دوشقهشدهی آن زمان هجوم بردند تا به حکومت این کشور اعتراض کنند. «جمهوری دموکراتیک آلمان» در حال فروپاشی بود. اریش هونِکِر، رهبر منفور کشور، از قدرت کنار زده شده بود. هزاران نفر از کشور گریخته بودند. پنج روز بعد، پس از آن که یکی از مسئولان حزب به اشتباه اعلام کرد که هر کس بخواهد میتواند کشور را ترک کند، تعداد زیادی از مردم از دیوار بالا رفتند.
ماچِی گرابسکی از طبقهی سی و دوم برج اولیویا استار در گدانسک، لهستان، به چشمانداز خیرهکنندهی دریای بالتیک مینگرد. او میگوید: «بچههایم هرگز دوران تاریک و مصیبتزدهی دههی ۱۹۸۰ را ندیدند. حالا خیلیها اوضاع فعلی را بدیهی فرض میکنند.»