از یک جهت، تاریخ بشر را میتوان فهرستی طولانیِ غمانگیزی از سنگدلی و بیرحمی دانست: جنگ، بردهداری، نسلکشی، و آزار و اذیت سیاسی. از جهت دیگر، به روشنی میتوان خطوط اصلیِ پیشرفت اخلاقی را دید. در واقع، تنها در دو قرن گذشته دو انبساط چشمگیر در «دایرهی اخلاق» رخ داده است. اولی عبارت بود از جابهجایی از «حقوق قبیلهای» به حقوق بشرِ جهانشمول. دومی عبارت است از تعمیم مستمر حقوق اخلاقی به موجودات غیربشری.
لیلا بوعزیزی پس از آن که برادرش، محمد، ده سال قبل خود را به آتش کشید پرسید: «تصور میکنید یک جوان باید تحت چه نوع فشاری باشد که دست به چنین کاری بزند؟» مأموران محلی تونس گاری میوهفروشی محمد را توقیف کردند، در ظاهر به این دلیل که او مجوز نداشت اما در واقع آنها به دنبال اخاذی از او بودند.
آرونداتی روی در سخنرانی پس از دریافت جایزهی صلح سیدنی در سال ۲۰۰۴ گفت: «خوب میدانیم که چیزی به اسم "بیصدایی" وجود ندارد، یا سکوتی عامدانه است یا نشنیدنی خودخواسته.» اما آنهایی که سکوت اختیار میکنند چه؟ و آنهایی که از حق آزادی بیان خود صرف نظر میکنند تا در عافیت باشند یا ثروتمندتر شوند یا شغل بهتری نصیبشان شود یا حتی فقط زنده بمانند؟
در سال ۱۹۳۸، مجموعهای از سخنرانیهای هشداردهندهی وینستون چرچیل دربارهی جنگ قریبالوقوع با آلمان با این عنوان منتشر شد: «وقتی بریتانیا در خواب بود.» به این هشدار به موقع توجه نکردند و دنیا بهای گزافی پرداخت. جان میکلتووِیت و آدریان وولدریج، نویسندگان کتاب «ندای بیداری»، هدف مشابهی دارند: آنها میخواهند توضیح دهند که کووید-۱۹ و پیامدهایش چطور ضعف غرب را برملا کرده است و چرا باید هر چه سریعتر این ضعف را برطرف کرد.
به رغم گذشت سی سال و اندی از پایان جنگ جهانی دوم، فضای اروپا همچنان از خاطرهها و کدورتها و کینههای برجاماندهی آن دوران آلوده و آشفته بود. لِشِک کولاکوفسکی (۱۹۲۷-۲۰۰۹)، با نگرانی از آیندهی این امر، در شانزدهم اکتبر ۱۹۷۷، برای خطابهی خود در مجلس دریافتِ جایزهی صلحِ انجمن ناشران آلمانی، در شهر فرانکفورت، موضوعی مُبرمتر از «تنفّر» برای سخن نیافت.
هشدارها دربارهی فاشیسمِ نوظهور سراسر ناموجه نیست. و با این همه میتواند همچنان ما را از خطرات سیاسیای که اکنون با آن مواجهایم غافل کند. مثال کسی که دموکراسیهای مدرن را پیوسته تهدید میکند، به گفتهی دیوید اِی. بِل، مورخ فرانسهی مدرن، نه هیتلر بلکه ناپلئون است.