انواع مختلفی از شبهعلم وجود دارد: ستارهبینی، هومئوپاتی، باور به تخت بودن زمین و جنبش ضدواکسن. این «رشتهها» ادعاهایی عجیبوغریب را با دعوی علمی بودن وارد عرصهی علم میکنند. در قیاس با شبهعلم، آیا ممکن است چیزی مانند شبهفلسفه نیز وجود داشته باشد که در آن فرد ادعاهایی به ظاهر فلسفی مطرح کند اما با بررسی دقیقتر مشخص شود که این دعاوی حرف مفت بودند؟
اِسوِتلا سوتسورکووا، که پنج سال قبل با فیلم نخست خود، «عطش»، منتقدان را به ظهور فیلمساز نوآور دیگری در سینمای بلغارستان امیدوار کرده بود، در اثر جدید خود، «خواهر»، نقش ویرانگر دروغ در روابط انسانی را با مهارت به تصویر میکشد. این فیلم، که در جشنوارههای معتبری نظیر سن سباستین و ورشو جوایزی را به دست آورده، نشان میدهد که چگونه دروغهای دختر نوجوانی زندگی خواهر بزرگترش را نابود میکند.
گسترش موج خشونت در دهههای اخیر در جوامع اسلامی، زمینهی طرح این پرسش را فراهم آورده است که آیا اسلام ذاتاً دینی نامتسامح است؟ آیا خشونت از خصوصیات ذاتی و جداییناپذیر این دین است یا امری عَرَضی است که گاهی با آن همراه میشود؟ و در صورت عرضی بودن، آیا منابع پدیدآورندهی آن الهیاتی هستند یا جامعهشناختی؟ به عبارت دیگر، برخی باورها و گزارههای دینی در اسلام ذاتاً به خشونت منتهی میشوند و یا خصوصیتهای اجتماعی برخی جوامع مسلمان به خشونت و عدم تسامح در دورهی کنونی انجامیده است؟
در میانهی دههی نخست این قرن، انتشار چند کتاب دربارهی موضوعی واحد حاکی از ظهور جنبشی جدید بود. چهار نویسندهی اصلی عبارت بودند از ریچارد داوکینز، کریستوفر هیچِنز، دنیل دِنِت و سَم هریس. این جنبش به «خداناباوریِ جدید» شهرت یافت.
خداناباوری جدید در فضای تبآلود پس از یازده سپتامبر به وجود آمد، در زمانی که به نظر برخی، عقیده به خدا خطری آنی برای تمدن غربی بود. سَم هریس بلافاصله بعد از وقوع حملات به «مرکز تجارت جهانی» به نگارش پایان ایمان (2004) پرداخت، که به کتابی پرفروش تبدیل شد. پس از آن، کتابهای شکستن طلسم (دَنیل دِنِت)، توهم خدا (ریچارد داوکینز) و خدا بزرگ نیست (کریستوفر هیچِنز) منتشر شد.