پدر و مادر من، پس از این که در سال ۲۰۱۳ از جنگ سوریه فرار کردند و وارد مصر شدند، با تمام توان کوشیدند تا زندگی سابق خود را بازآفرینی کنند. مادرم، یک زن خانهدار و آشپزی تمامعیار، اتاق پذیرایی خانهی جدید در قاهره را به شکلی چید تا شبیه اتاق پذیرایی قبلیمان در دمشق شود.
پدر و مادر من، پس از این که در سال ۲۰۱۳ از جنگ سوریه فرار کردند و وارد مصر شدند، با تمام توان کوشیدند تا زندگی سابق خود را بازآفرینی کنند. مادرم، یک زن خانهدار و آشپزی تمامعیار، اتاق پذیرایی خانهی جدید در قاهره را به شکلی چید تا شبیه اتاق پذیرایی قبلیمان در دمشق شود.
سازمان ملل میگوید که زبان از بیان آنچه در سوریه میگذرد ناتوان است اما ما، امضاکنندگان این نامه، چند کلامی داریم که با دولتها، مجالس، رأیدهندگان، و رهبران فکریای در میان بگذاریم که نظام حقوقی جهانی تا کنون به آنها وابسته بوده است.
یک بار دیگر، در صبح پانزدهمِ یک ماه مارسِ دیگر، بر میخیزم و به نسخهی جوانترِ خودم میاندیشم، همان منِ سادهترِ خودم در شش سال پیش: صبح پانزدهم مارس سال 2011. در آن روز، نفسها را در سینههایمان حبس کرده بودیم و چشم به صفحهی تلویزیون دوخته بودیم و منتظر بودیم که ببینیم چه میشود. آیا سوریها آن کار غیر قابل تصور را خواهند کرد؟ آیا عاقبت قیام خواهند کرد؟ و آنان به پا خواستند و ما به تماشا نشستیم.
جزئیات وحشتناک هستند. برخی ازما با آنها مواجه میشویم، برخی دیگر از آنها میگریزیم، اما بیشک همه از آنها هراس داریم. واقعیت این است که تا وقتی ما فاصلهی خود را با جزئیات زندگیِ روزمره در یک شهر جنگزده حفظ میکنیم، از آن جنگ بیاطلاع میمانیم.
زینا ارهام اهل سوریه است. وقتی در سال ۲۰۱۱ بحران سوریه آغاز شد، در لندن مشغول تحصیل در رشتهی خبرنگاری بود. بعد در بیبیسی شروع به کار کرد. یک بار در بحبوحهی جنگ که برای تهیه گزارشی مستند به سوریه رفته بود تصمیم گرفت کارش را رها کند و به سوریه برگردد. و چون متوجه شده بود که فضای خبرنگاریِ بحران سوریه کاملاً مردانه است، تصمیم میگیرد دورههای آموزش خبرنگاری برای زنان برگزار کند، اما خیلی زود با موانع سختی روبرو میشود.