در قرنهای اخیر، بشر به کشفیات علمی و پیشرفتهای فنی بیسابقهای دست یافته است. با این حال، نظریات علمیِ امروز هنوز نتوانستهاند بسیاری از رازهای عالم هستی را بر ما آشکار کنند. شدت جهالت ما در این باره به حدی است که شاید هزار سال بعد همهی نظریات کنونی ما بیاهمیت و بیاعتبار جلوه کنند.
در سالهای منتهی به «جنگ داخلی آمریکا»، این کشور شاهد وقایعی چون دوقطبی شدنِ عرصهی سیاسی، سوءظن شدید مردم نسبت به یکدیگر، و رواج توهم توطئه در سطح افکار عمومی بود. در این مقاله، یکی از سرشناسترین مورخان آمریکا دیدگاه خود را دربارهی تفرقه و دوپارگی در آمریکای آن دوران و آمریکای زمان حال طرح میکند.
باربت شرودر، فیلمساز سوئیسی که در ایران به دنیا آمده، چندین دهه از عمر خود را صرف ساختن مستندهایی دربارهی افراد شرور و از نظر اخلاقی فرومایه کرده است. فیلم آخر او، از مجموعهی «سهگانهی شر»، به تشریح نقش یک راهب بودایی در دامن زدن به اختلافات بودائیان و مسلمانان و نفرتپراکنی نژادی و دینی در میانمار میپردازد.
یک قرن از پیروزی انقلاب کمونیستی در روسیه، مورخان و پژوهشگران به بازنگری و مرور جنبههای مختلف این انقلاب، از جمله «هنر انقلابی» آن، روی آوردهاند. پرسش اصلی آنان این است: چگونه هنرِ تجربهگرا و آوانگاردی که در اوایل انقلاب رواج پیدا کرده بود، در سالهای آینده به عنوان سبکی منحط و بیگانه مردود شناخته شد؟
بعضی از پژوهشگران و دانشمندان ادعا کردهاند که میانگینِ بهرهی هوشی سیاهپوستان و آفریقاییتبارها به نسبت بقیهی نژادها کمتر است. صرف نظر از این که چنین فرضیهای اثبات نشده است، طرح چنین ادعایی در فضای عمومی مفید نیست، و نباید اجازه داد این فرضیه به عنوان موضوعی شایستهی بحث و تبادل نظر آزاد مطرح شود.
الیزابت مینیچ در کتاب جدیدش، با طرح دوبارهی این دیدگاهِ هانا آرنت که بیاندیشگی و بیفکری میتواند قابلیت و تمایلِ تبدیل شدن به مخوفترین جنایتکاران را در آدمهای عادی به وجود بیاورد، نتیجه میگیرد که باید ابزار اندیشیدن را در اختیار مردم بگذاریم، نه این که فقط برای بهرهوری اقتصادی آنها را آموزش دهیم.