بختِ کافکا بلند بوده است که در ایران به وسیلهی مشهورترین نویسندهی ما، صادق هدایت، به خوانندگان معرفی شد، و بخت ما، خوانندگان فارسیزبان، بلند بوده است که از طریق هدایت با کافکا آشنا شدیم.
چراغ کافههای روشنفکری توسط گروه ربعه روشن شد و روشنفکرانِ بعدی آن را فروزان ساختند. صادق هدایت در میان روشنفکران ربعه و غیر ربعه شمع فروزانِ جمع بود.
از نظر خانلری مهمترین وظیفهی دولت فراهم آوردن «تمام وسایل ممکن در باسواد کردن مردم» است.
آثار کافکا، سوغاتیِ داغ و تازهای بود که صادق هدایت با خود از فرنگ آورد. هدایت در سال ۱۹۳۰ از اروپا بازگشت. با این حال، سالها طول کشید تا ترجمهای از کافکا را در ایران منتشر سازد. سرانجام در سال ۱۹۴۳ با تأسیس مجلهی سخن به سرپرستی پرویز ناتل خانلری ظاهراً این فرصت مهیا گشت.
ده سال پیش، بهرام بیضایی، کارگردان و نویسنده و پژوهشگر، ایران را به مقصد دانشگاه استنفورد در ایالت کالیفرنیای آمریکا، ترک کرد. ایران، سرزمینی که به قول عباس میلانی «بسیار با بیضایی نامهربان بود و بیضایی بسیار با ایران، مهربان بود و هست.»
یکشنبه اول آوریل ۱۹۵۱، چند روز پیش از اقدام به خودکشی در پاریس، صادق هدایت دستنوشتههای خود را در اتاق هتلی واقع در میدان دانفر روشرو پاره کرد و دور ریخت. یک هفته بعد، در بامداد دوشنبه نهم آوریل، هنگامی که پلیس فرانسه درِ آپارتمان اجارهایاش را در کوچهی شامپیونه شکست و وارد شد، جسد بیجان او را یافت که روی زمین آشپزخانه کنار مقداری کاغذ سوخته افتاده بود. بنابراین آیا باید نتیجه گرفت که هیچکدام از دستنوشتههای منتشرنشدهی او از خروش انهدامگری که در آن روزهای آخر وجودش را فراگرفته بود، جان سالم به در نبرد؟