وارلام شالاموف در یکی از کوتاهترین قطعات گردآوریشده در «کلیات دنیای تبهکاران» مینویسد: «مسیر محشری در تایگا داشتم. این کورهراه را خودم در تابستانی که سرگرم جمعآوری هیزم برای زمستان بودم، ساختم.» داستان کوتاه دو صفحهای «مسیر» بیتردید آرامترین و تغزلیترین نوشته در این کتاب حجیم و وزین است. سبک تغزلی و آرام مسیر شالاموف، گوشهی دنج او در توندرا، ثمرهی دو عامل است: طبیعت و انزوا.
اِسوِتلا سوتسورکووا، که پنج سال قبل با فیلم نخست خود، «عطش»، منتقدان را به ظهور فیلمساز نوآور دیگری در سینمای بلغارستان امیدوار کرده بود، در اثر جدید خود، «خواهر»، نقش ویرانگر دروغ در روابط انسانی را با مهارت به تصویر میکشد. این فیلم، که در جشنوارههای معتبری نظیر سن سباستین و ورشو جوایزی را به دست آورده، نشان میدهد که چگونه دروغهای دختر نوجوانی زندگی خواهر بزرگترش را نابود میکند.
هنوز خورشید طلوع نکرده بود که یِرلی ولاسکو صدای جیغ و داد دخترش را شنید. دخترش بلند شده بود تا به دستشویی برود اما صدایی نزدیک به ورودیِ این خانهی یک طبقه او را به کنارِ در کشاند. زیرِ در پاکت سفیدی به چشم میخورد که دورش روبانی سیاه بسته بودند. معنای ضمنیِ این کار روشن بود: ارسال چنین بستههایی در کلمبیا معمولاً نشانهی تهدید به مرگ است. این پاکت حاوی عکس جدیدی از ولاسکو سرگرم قدم زدن در دهکده و شامل نامهای خطاب به او بود: «گویا نمیفهمی که باید از اینجا بری. به زودی میکُشیمت.» دو هفتهی بعد، در ژوئیه، او با دو فرزندش به روستای کارمِن دو بولیوار در همان نزدیکی نقل مکان کرد.
سال ۱۹۷۱. نظام کمونیستیِ حاکم بر بلغارستان نه تنها عضویت در نهادهای دینی و اجرای شعائر و مناسک مذهبی بلکه هر گونه موسیقی غیرایدئولوژیک، از جمله راک اند رول، را ممنوع کرده است. رادیو تهدیدی علیه امنیت ملی به شمار میرود و شنوندگان برنامههای دویچه وله، بیبیسی و رادیو اروپای آزاد مجازات میشوند.
ادواردو گالیانو، نویسندهی نامدار اروگوئهای که پس از کودتای نظامیان در مونتهویدئو بازداشت شد، میگوید: «مرا در اتومبیلی چپاندند و بردند و در سلولی محبوس کردند. اسمم را با ناخن روی دیوار خراشیدم. شبها صدای داد و فریاد میشنیدم. بعد از چند روز آزاد شدم. من همیشه خوششانس بودهام.»
در ۱۷ نوامبر ۱۹۸۹ خیابانهای پراگ مملو از دانشجویان معترض شد. هشت روز قبل، دیوار برلین فرو ریخته بود و به نظر میرسید که موج آزادی از برلین به پایتخت چکسلواکی رسیده است. پلیس کوشید تا تظاهرکنندگان را به عقب براند و آزادیخواهیِ آنان را سرکوب کند اما به نظر میرسید که مردم در برابر وحشیگری حکومت مصونیت یافتهاند؛ قدرتنمایی حکومت تنها مقاومت مردم را برمیانگیخت.