ماشا ایواشنتسوا عکاس گمنامی بود اهل لنینگراد که یک عمر در کوچهها از مردم عکس میگرفت اما عکسهایش را نه به کسی نشان میداد، نه منتشر میکرد. سالها پس از مرگ او، دخترش به طور اتفاقی هزاران هزار حلقه عکس از او پیدا کرد که حاویِ تصویرهای بینظیری از زندگیِ روزمره در لنینگراد بود و به ماشا شهرتی جهانی داد.
حروف معنایی ندارند، مثل اعداد مفاهیمی مجردند که نمیتوانیم تجربهشان کنیم. با وجود این، اینها حروفِ رمزیِ زبانِ شخصیِ هوشمندزادهاند. زبان شخصی همان کیفیتی است که در مصاحبهی آخر به آن اشاره کرده بود: دست آخر همهی عکسها [و شما بخوانید همهی شعرها، داستانهای کوتاه، فیلمنامهها، مجسمهها و کارهای دستی، استیکرهای تلگرام و ...] باید یک مجموعه باشند: ا ل ف ب ا
حَجّاج به عنوان یک هنرمند قبل از هر چیز یک عکاس به شمار میآید اما عکاسی که همچنین طراح مد و اثاثیهی عجیب و غریب هم هست که با ارائهی آنها در بوتیکهای لندن و مراکش از هنرمندان مراکشی حمایت میکند. او در عین حال ویدیو میسازد و گاه گداری هم به چیدمان و نصب مجسمه میپردازد.
سوزان دربارهی دیدار اولاش از سارایوو گفته بود: «اگر تا قبل از این نیامده بودم به خاطر این نبود که میترسیدم، به خاطر این نبود که علاقهمند نبودم. نیامده بودم چون نمیدانستم فایدهی این کار چیست.» اما سارایوو را که ترک کرد، دیگر نتوانست این شهر را از ذهناش بیرون کند.
خیلیها عقیده ندارند که آدم میتواند شرحی از احوال دنیا و جامعه ارائه کند، بلکه فقط میتواند شرح حال خودش را بنویسد ــ بگوید «از دید من اینطور بود.» تصور میکنند که کاری که نویسنده میکند گواهی دادن، اگر نه شهادت دادن، است و کتابی که مینویسید به این مربوط میشود که دنیا را چهطور میبینید و چهطور از خودتان مایه میگذارید. داستان قرار است «واقعی» باشد. مثل عکسها.
مردمان سرزمین کوچک و فقیر نپال بهرغم همهی دشواریهای زندگی بسیار مهربان و خونگرماند. طی سه سفری که در ده سال اخیر به نپال داشتهام، همواره با مهربانی و خندهها و کمکهای مردم نپال روبرو شدهام. این عکسها طی دو سفر در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۹ از نپال و زنان نپالی گرفته شده است.