پس از فروپاشی رایش سوم، مردم آلمان دیگر کشورها را مقصر جنگ جهانی دوم میدانستند. در سال ۱۹۵۲، ۶۸ درصد از آلمانیهایی که از آنها نظرسنجی شده بود به این پرسش که چه کسی جنگ جهانی دوم را آغاز کرد پاسخی غیر از «آلمان» دادند، و چنین بود تا دههی ۱۹۶۰ که این عقیدهی عمومی به اقلیت رسید.
ارمنیهای ایران هر روز کمتر میشوند. هر بار که راه مهاجرت باز میشود، عدهای میروند و خیلی از شهرها از ارامنه خالی شده است. در آبادان قبل از انقلاب و جنگ، حدود دو هزار خانوادهی ارمنی زندگی میکردند و ارامنه برای خودشان چند مدرسه و کلیسا و انجمن داشتند. حالا اما، فقط یک ارمنی آنجا باقی مانده، که کلیددار تنها کلیسای سرپا ماندهی شهر است.
الیاس علوی، شاعر و هنرمند هنرهای تجسمی در گفتگو با شبنم طلوعی از تجربهی مهاجرت و دو دهه زندگی در ایران میگوید. الیاس شش ساله بود که پدرش پس از جان به در بردن از آخرین سوءقصد، با تفألی بر حافظ، تصمیم گرفت از روستایی در قلب کوهستانهای افغانستان به همراه خانواده به ایران مهاجرت کند. الیاس علوی اکنون در استرالیا زندگی میکند.
«ما و آنها» رمانیست به انگلیسی، نوشتهی بهیه نخجوانی، که داستان خانوادهای پراکنده در ایران و اروپا و آمریکا را روایت میکند، و آنچنان که اهل نظر میگویند، نمونهی برجستهای از «ادبیات آستانه» و نقل احوال دیاسپورای ایرانیست. ماه پیش، جلسهای برای کتابخوانی و گفتگو با بهیه نخجوانی دربارهی این داستان، در دانشگاه نورتوسترن در شیگاگو برگزار شد که گزارشی از آن را در ادامه میخوانید.
در حالی که بسیاری از نشریات معتبر، رسانههای جهانی و نهادها و انجمنهای بینالمللی هر یک به نحوی یک عمر فعالیتهای فرهنگی و بشردوستانهی وارتان گریگوریان را گرامی داشتهاند، وی همچنان در زادگاه خود ایران، وطنی که آن را در نوجوانی ترک کرد، کمتر شناخته شده است. با علی بنوعزیزی، استاد علوم سیاسی در کالج بوستون و رئیس پیشین انجمن ایرانپژوهی و انجمن مطالعات خاورمیانه، که وارتان گریگوریان را از نزدیک میشناخت گفتگویی انجام دادهایم.
راهی برای بقا و زندهماندن. راهی برای امرار معاش. هویتِ نسل ما را نمیتوان با یک مکان جغرافیایی معین کرد. بیشتر از مکان، این تجربهی ماست که هویت ما را تعریف میکند؛ تجربهی مشابهِ همیشه در مهاجرت بودن، تعلقنداشتن، طردشدن و تاریخ مشترک داشتن. برای بسیاری از افغانها، مهاجرت «راهی برای زندگی» است.