در روزهای پایانیِ تابستان ۱۹۸۷، به لطف بورس دانشجویی دولت فرانسه، برای تکمیل تحصیلاتم در زبان و ادبیات روسی با چمدانی پر از کاغذ توالت و کیسهی پلاستیکی به مسکو رسیدم. شهر برای بزرگداشت هفتادمین سالگرد انقلاب اکتبر آماده میشد.
گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی کوشید تا کشورش را مدرن کند و اصلاحاتی در آن انجام دهد، امری که باعث فروپاشی شوروی و تغییری عظیم در جهان شد. اما در نهایت او نیز هرگز نتوانست کشورش را چیزی جز یک امپراتوری تصور کند.
چگونه میتوان سیاست و اخلاق را با یکدیگر آشتی داد؟ امنیت جمعی به چه معناست و چه خطراتی صلح و آیندهی بشر را تهدید میکند؟ جهانی شدن ناموزون چیست و چه ارتباطی با خیزش پوپولیسم و افول دموکراسی در جهان دارد؟
استالینیسم. این کلمه دهها واژه را به ذهن تداعی میکند اما «خندهدار» معمولاً یکی از آنها نیست. «کلمهی اس» اکنون مترادف با کنترل وحشیانه و همهجانبهی دولتی است و جایی برای خنده و هر گونهی دیگری از مخالفت باقی نمیگذارد. با این حال، انبوهی از دفترهای خاطرات روزانه، خاطرات و حتی بایگانیهای دولتی نشان میدهد که مردم به شوخی کردن و لطیفه ساختن دربارهی زندگی عموماً وحشتناکی که زیر سایهی گولاگ با آن مواجه بودند ادامه میدادند.
اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان یک رژیم تمامیتخواه و سرکوبگر، با آزادی بیان مخالف بود. با این حال، عدهای از دگراندیشان این کشور، به کمک شهروندان عادی و اعضای جامعهی مدنی، راههای مؤثری برای انتشار حقایق، افشای اخبار جعلی، و مبارزه با سانسور دولتی پیدا کردند.