پس از دوران جنگ داخلى لبنان ... جوامع دینى که هجده تا از آنها در لبنان وجود دارد، تعیینکنندهی هویت افراد بوده است. اکثر جهان عرب ابتدا مسلمان شد و سپس به فرقههاى مختلف انشعاب یافت اما لبنان در این زمینه هم پیشگام بوده و هست. مردم پیش از آن که خود را فقیر یا مظلوم به حساب آورند، خود را شیعه، سنى، مارونى، دروزى یا ارتدوکس یونانى مىدانند.
آیا از حیث اخلاقی کشورها موظفاند که مهاجران را به درون خود راه دهند و به ایشان حق عضویت در جامعهی خود را اعطاء کنند؟ آیا مهاجرپذیری تکلیف اخلاقی کشورهای مهاجرپذیر است یا امری اختیاری؟ آیا ما باید به سوی جهانی بدون مرز برویم که آدمیان میتوانند آزادانه به هرجا که میخواهند بروند و در صورت تمایل در هر جایی غیر از زادگاه خود اقامت کنند و به عضویت جامعهی میزبان درآیند؟ یا باید مرزهای برساختهی سیاسی را که مانع حرکت آزادانهی انسانها در سطح جهان میشود به رسمیت بشناسیم و آن مرزها و محدودیتهای ناشی از آنها را اخلاقاً قابل دفاع بدانیم؟ فرض کنیم که کشور میزبان مکلّف است که به فرد پناهجو پناهندگی بدهد. اما آیا اخلاقاً مکلّف است که به آن فرد پناهجو حقّ شهروندی هم اعطاء کند؟ حقّ پناهندگی و حقّ شهروندی چه تفاوتهایی دارند؟ اینها از جمله پرسشهایی است که در گفتگو با دکتر آرش نراقی، دانشیار دین و فلسفه در کالج موراوین (Moravian College) در پنسیلوانیای آمریکا، مطرح کردهایم.
بیش از ۲۲ میلیون پناهنده در سراسر دنیا وجود دارد که هر یک قصهای ناگفته دارند. برای گرامیداشت «روز جهانی پناهندگان» داستانهایی از پناهندگان ۷ ساله تا ۷۵ ساله را برای شما تعریف میکنیم؛ برخی از آنها به تازگی از وطن گریختهاند و بعضی دیگر دههها است که از میهن رانده شدهاند.
۸۰ سال از وخیمترین ــ و ناشناختهترین ــ بحران پناهندگیِ اروپا میگذرد اما خاطرهی «عقبنشینی» هنوز در ذهن مادلِن مورِنا زنده است. خانوادهی او در میان ۵۰۰ هزار اسپانیاییای بودند که پس از سقوط بارسلون به دست نیروهای فرانکو در اواخر جنگ داخلیِ اسپانیا در ۲۶ ژانویهی ۱۹۳۹ از طریق رشتهکوههای پیرِنهی شرقی به فرانسه گریختند، رویدادی که به یکی از بزرگترین مهاجرتهای جمعیِ دوران معاصر تبدیل شد.
پیش از آن که ربایندگان لیبیاییِ ساندِی یاباروت بر صورت او داغ زنند، او دو بار فرار کرده و سه بار فروخته شده بود. زخم سوختهای که بخش عمدهی سمت چپ صورتش را میپوشاند شبیه به عدد سهای است که سردستی نوشته شده باشد. زندانبان او با چاقویی حرارتدیده در آتش صورتش را برید و بر آن داغ نهاد.
وقتی هواپیما فرودگاه کابل را ترک کرد و در آسمان اوج گرفت، هول و هراس، و بهویژه ترسم از سفری طولانی و نامعلوم، افزایش یافت. از این که خانواده، دوستان و کشورم را ترک میکردم اندوهگین بودم. گمان میکردم که پس از رسیدن به کشوری امن در مدتی کمتر از سه ماه میتوانم شغل روزنامهنگاری را از سر بگیرم. اما متأسفانه این طور نشد.