بهرغم ظاهر زیبای صنعت فوتبال چندفرهنگی، محبوبترین ورزش دنیا آلت دست قدرتمندان است. فوتبال ویترینی استثنایی برای خودکامگان، ناسیونالیستها و جداییطلبان فراهم میکند.
وقتی ارتش آلمان نازی در مارس ۱۹۴۴ مجارستان را اشغال کرد این کشور میزبان بزرگترین جامعهی یهودی اروپا بود اما تا ژوئیهی همان سال بیش از نیمی از ۸۲۵ هزار یهودیِ مقیم این کشور روانهی اردوگاههای مرگی نظیر آشوویتس و بوخنوالد شده بودند. تا پیش از آزادسازی کامل بوداپست به دست سربازان اتحاد جماهیر شوروی در فوریهی ۱۹۴۵ دهها هزار تن از یهودیان ساکن دو گتوی کوچک و بزرگ بوداپست هم به قتل رسیدند.
این اشتیاق ناگهانی به دخالت تهاجمی دولت در زمان بحران سلامت چیز تازهای نیست. در طول تاریخ بیماریهای همهگیر موجب افزایش قدرت دولتها شده است. اما هیچ راهی نداریم که بدانیم آیا این قدرتهای تازه که در طول این دوران به مقامات تفویض شده، پس از پایان روزگار همهگیری از آنها پس گرفته خواهد شد یا نه.
نظریههای توطئه و شایعات اغلب به دنبال وقایع منفی شیوع پیدا میکنند، به ویژه اگر این وقایع جدید و تا اندازهای ناشناخته باشند. این دقیقاً همان اتفاقی است که در رابطه با ویروس کرونا روی داد.
حملهی لفظی به حقوق زنان و اقلیتهای جنسی بخش انفکاکناپذیری از خیزش ملیگرایی و اقتدارگرایی پوپولیستی است. سانسور حکومتی و کنترل هنر و ادبیات مؤلفههای جداییناپذیر نفرت و تبعیض علیه اقلیتهای جنسی، مهاجران و روشنفکران هستند.
اروپا در حال خوابگردی است و میرود تا از صفحهی روزگار محو شود. اروپاییها باید پیش از آن که دیر شود از خواب برخیزند. در غیر این صورت، اتحادیهی اروپا سرنوشتی شبیه به اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 خواهد داشت. به نظر نمیرسد که رهبران یا شهروندان عادیِ اتحادیهی اروپا فهمیده باشند که در چه لحظهی سرنوشتسازی به سر میبریم؛ احتمالات گوناگونی در برابر ما قرار دارد، و بنابراین نتیجهی نهایی به شدت نامعلوم است.