«روزهای سربی» روزنوشتهای یونس حیدری است از زندگی در اردوگاه سفیدسنگ در اواخر دههی ۱۳۷۰ در ایران. این اردوگاه که هنوز در شهرستان فریمان دایر است، گذرگاهی است برای اخراج و بازگرداندن افغانستانیهای ساکن ایران به افغانستان. «روزهای سربی» یادآور تمام ستمهای رفته بر مهاجران، بیکاغذان و نادیدهگرفتهشدگان افغانستانی است.
در این گزارش نهال تابش با صفدر احمد، طراح و مؤلف کتابهای کمیک دربارهی کمیکهای پناهندگان و روایتهای تصویری آنان از تجربهی پناهجوئی گفتوگو کرده است.
نام قطاری که مهاجران آمریکای مرکزی و لاتین را به مرزهای ایالات متحدهی آمریکا میرساند «لا بستیا» یا «قطار مرگ» است.
پژوهشها نشان میدهد که بیثباتیِ اقتصادی و اجتماعی، ناامیدی نسبت به آینده، موانع و محدودیتهای سیاسی، تحریم و فساد از جمله مهمترین دلایل مهاجرت از ایران است.
«در خانهی ما سه برقع وجود داشت، یادگار دوران طالبان. زمانی که خیلی خُرد بودم ــ شاید صنف سه یا چهارِ مکتب ــ وقتی که میخواستم به شوخی آنها را بپوشم، مادرم نمیگذاشت. میگفت آن روز نیاید که برقع بپوشی. مادرم پوشیدن آنها را یک چیز خیلی نفرتانگیز میدانست و میگفت خدا آن روز را اصلاً نیاورد.»
بارها از فعالان نامداری که توسط نهادهای امنیتی بازداشت و زندانی شدهاند شنیدهایم که بازجو از آنها خواسته از ایران بروند، گذرنامهی ضبطشده را پس داده و بهرغم آزادی موقت، آنها را ممنوعالخروج نکرده است.