کتابهای عامهپسندی که در مورد قدرت میخوانم حقیقتگویی را تجویز نمیکنند. توصیهی آنها این است که برای دستیابی به قدرت باید خیالپردازی کرد و بعد این خیالپردازیها را به دیگران فروخت. به صراحت میگویند که هیچکس حاضر به شنیدن حقیقت نیست، پس به آدمها چیزی را نگو که مایل به شنیدنش نیستند.
این که هنگ کنگ، دستکم فعلاً، به علت تواناییاش در مبارزه با این بیماری به سرمشق دیگر کشورها تبدیل شده تصادفی نیست: هنگ کنگ بیتابانه میخواهد که از تکرار فاجعهی همهگیریِ سال 2003 جلوگیری کند. در آن سال، سارس، یا نشانگان تنفسی حاد، بیش از ۸۰۰۰ نفر را در دنیا مبتلا کرد و جانِ ۷۷۴ نفر، از جمله ۲۹۹ هنگ کنگی، را گرفت.
به محض این که رویدادی شورش نامیده شد، روایت رسانهای آن را میتوان به آسانی طرحریزی کرد: «این مردم» اقدامات غیرقانونی میکنند، خارج از کنترل و غیرمنطقیاند؛ کاش مینشستند و گفتگو میکردند. اما آنچه عادتاً شورش مینامیم، به گفتهی دارسی، «فرصتی برای پای فشردن بر چیزی است که سیاست رسمی غالباً آن را نادیده میگیرد: شأن و منزلت هر فرد انسانی، و رفاه همگان».
آغاز ناگهانی اعتراضات هنگکنگ که یک ماه استمرار یافته، ممکن است تنها دستدرازی پکن نباشد بلکه تغییرات تکاندهندهای در خود هویت هنگکنگ نیز میتواند عامل آن باشد. اختلالات اقتصادی و موجی از مهاجرت هویت سنتی هنگکنگ را تحت فشار شدیدی گذاشته است.
چیزی شبیه به معجزه بود. به چند نفری که در خیابانها ایستاده بودند، تعداد بیشتری ملحق شدند. مردم با پای پیاده سراسر خیابانها را پر کردند، و ناگهان بسیاری آنجا بودند. دست در دست هم شعار سر میدادند و ترانه میخواندند. در ۲۳ اوت...