فریدون فروغی ستارهای عصیانگر بود. ترکیب «ستاره بودن» و «عصیانگری»، حداقل در ایران، ترکیب ناهمگنی است.
شخصِ حافظ بنا به زندگینامهاش جهانگرد، گردشگر و حتی ایرانگرد نبوده است و ظاهراً تا یزد پیشتر نرفته است. جهانی که او از آن یاد میکند [گشتهام در جهان و آخر کار] جهان عینی نیست، بلکه جهانی است که او را هنرمند کرده است.
انسان بزرگ آن است که میتواند طلوع کند، بتابد و روشنایی بیاورد و خویشتن را در اطراف خود بپراکند. بدون تحمیل خود بر کسی، همچون نور که جهان ما را گشوده نگه میدارد. این طلوع کردن شادیها دارد، بزرگی در نورگستری است.
پاره کردن تابلوها و نقاشیهایی که حاکی از تبعیض جنسیتیاند یا خراب کردن تندیسهای نژادپرستانه همانقدر که مشکلاتی را حل میکند مشکلات زیادی را هم به وجود میآورد. راه بهتری برای نبرد با نفرت وجود دارد.
وقتی یک هنرمند کاری غیراخلاقی انجام میدهد با اثر هنری او چه باید کرد؟ همچنان مخاطبش باشیم و اثر را جدا از صاحبش بدانیم یا اینکه آن را بخشی از آدمی بشماریم که دست به کاری غیراخلاقی زده و تحریمش کنیم؟
از انقلاب فرانسه به این سو که جامعهی غربی وارد دوران مدرنیته شد، شکل رابطهی قدرت و هنر هم تغییر کرد. حتی در آخرین شکل این رابطه که تا قرن بیستم میلادی ادامه داشت و حتی امروز نیز در برخی کشورها نظیر فرانسه همچنان رایج است، دولت وظیفهی قانونی دارد که مقداری از بودجهی مورد نیاز تولید آثار هنری را بپردازد، حتی اگر این هنر اعتراضی و در مخالفت با سیاستهای دولت باشد.