با اینهمه انکار و چشمپوشی، که گاه از سر ناتوانی، گاه از سر سهلانگاری و گاه از سر عافیتطلبی رسم ما شده است، چه میتوان کرد؟ اینهمه انکار و چشمپوشی با ما چه میکند، چهها کرده است؟
«باید امشب بیایم و با قلبت سخن بگویم.» این نخستین سطر از اولین نامهی عاشقانهی مارتین هایدگر به هانا آرنت است.
روایت مسلط در غرب تنها نازیگرایی و استالینگرایی را نماد شرّ سیاسیِ تاریخ مدرن میداند، اما به تاریخ استعمار توجهی ندارد و این از فهمی ناقص و غربمحور از تاریخ مدرن ناشی میشود.
سرگی مدودف، متخصص دوران پساشوروی، در گفتوگو با روزنامهی فرانسویِ «لوموند» به ما یادآوری میکند که «روسیه قدرتی جنگاور و پلیسی است که در طول قرنها نه تنها با همسایگان بلکه با ملتِ خود نیز همیشه در جنگ بوده است». گرایشی که تحت فرماندهیِ پوتین با حمله به اوکراین تشدید شده است.
مجمعالجزایر گولاگ، اثر بزرگ و ماندگار الکساندر سولژنیتسین، ۵۰ ساله شد. این کتاب که روایت تلخ و هولناکی از زندگی در اردوگاههای کار اجباری شوروی است، اولین بار در دسامبر ۱۹۷۳ به زبان روسی در پاریس منتشر شد.
جورج اورول که در نگارش مزرعهی حیوانات و ۱۹۸۴ تااندازهای از ظلمت در نیمروز الهام گرفت، آن را «یک شاهکار» و «رمانی درخشان» نامید.