۲۵ آوریل، روز پیروزیِ «انقلاب میخکها» را امسال در پرتغال، به مناسبت پنجاهمین سالگردش، باشکوهتر جشن گرفتند. این انقلاب در واقع کودتایی نظامی بود، اما بیخشونت و بیخونریزی که به ۴۸ سال دیکتاتوری پایان داد.
پنجاه سال قبل، زنجیرهای از رویدادهای استثنائی که با پخش دو ترانه از شبکههای رادیویی آغاز شد، به سقوط نظام دیکتاتوری در پرتغال انجامید.
سه خطر اصلی رهبران حکومتهای اقتدارگرا و حتی بعضی از حکومتهای دموکراتیک را تهدید میکنند: ارتش، نخبگان سیاسی نزدیک و خودی، و تودهی مردم. ارتش احتمال دارد کودتا کند، نخبههای سیاسی نزدیک به رهبران احتمال دارد علیهشان توطئه کنند، و تودهی مردم احتمال دارد قیام کنند.
بیش از دویست سال قبل، سیمون بولیوار، ناجی ونزوئلا، کسی که با راه انداختن انقلاب، اسپانیاییها را از آمریکای لاتین بیرون راند نوشت: «میترسم دموکراسی به جای رهایی بخشیدن، ما را نابود کند.» بیست سال بعد، ژنرال آنتونیو لوپز سانتا آنا قانون اساسی جدید مکزیک را لغو کرد و گفت: «... در این مملکت تنها حکومتی که میتواند دوام آورد حکومت استبدادی است.»
آیا کودتا به احیا/استقرار دموکراسی میانجامد یا صرفاً نظام استبدادی جدیدی را جایگزین نظام استبدادی قدیمی میکند؟ کودتا خشونت و سرکوب را افزایش میدهد یا کاهش؟ چهار پژوهشگر دانشگاهی، با تحلیل آماری کودتاهای پیش و پس از پایان جنگ سرد به این پرسشها پاسخ میدهند.