جغرافیا علیه تاریخ
هامون نیشابوری
چگونه ممکن است برداشتی از زمان به نفی تاریخ منجر شود و پیامدهای ناگواری برای تعاملات بشری داشته باشد؟
چگونه ممکن است برداشتی از زمان به نفی تاریخ منجر شود و پیامدهای ناگواری برای تعاملات بشری داشته باشد؟
درست ۴۸ سال از چاپ اولین کتابم میگذرد، نزدیک به سی سال از این مدت را من یا ناشرم صرف آن کردیم که پسربچههایی را که هیچ چیز از ادبیات نمیدانند و صرفاً به قصد تحقیر نویسنده در آن سوی میز نشانده شدهاند، متقاعد کنیم که با صدور مجوز برای چاپ کتابهایم هیچ قدرتی ساقط نخواهد شد. اما آنها حرف ما را باور نمیکردند.
آیا تقدس سنت میتواند رنج یک موجود زنده را نادیده بگیرد؟ آیا آزادی دینی باید شامل حق آسیب رساندن به دیگر جانداران باشد؟ و مهمتر، آیا میتوان سنتی همچون قربانی کردن را بازاندیشید، بیآنکه روح ایمان آسیب ببیند؟
آصف ۲۲ ساله و متولد ایران است. پدر و مادرش در دورهی اول جنگ با طالبان به ایران پناه آورده بودند. پدر آصف گذرنامهی اقامتی دارد و بخشی از همان دو میلیون مهاجری است که «قانونی» محسوب میشوند.
من به رواندا رفته بودم زیرا میخواستم بدانم از آن نسلکشی چگونه یاد میکنند ــ هم در مراسمهای یادبود رسمی و هم در ذهن قربانیان. میخواستم بدانم در وضعیتی که عاملان جنایت و قربانیان هر روز از کنار یکدیگر عبور میکنند، خاطرهی جمعی یک فاجعه چه شکلی دارد.
اگر دوران مشروطه را اولین نقطهی عطف تلاقی موسیقی ایران و جنبشهای اجتماعی بدانیم و با این پیشفرض آثار موسیقاییِ ساخته و اجراشده در فراز و فرودهای اجتماعی و سیاسی ایرانِ یک قرنِ گذشته را مرور کنیم، با چهار مفهوم مهم مواجه میشویم: ستایش ملیگرایی، توصیف اندوهِ ملی، تهییج آزادیخواهی و تشویق دفاع.
چرا دموکراسی، درست در مرحلهی پختگی تمدن ــ و در شرایطی که زمینه بیش از هر زمان دیگر برای تحقق کامل امکاناتِ آن وجود دارد ــ رو به افول میرود؟
به هر سو که بنگریم دوستیهای دیرین یا نوپایی را میبینیم که از سیاست آسیب دیده و از بین رفتهاند. علت این امر چیست؟
حالا بسیاری از مردم کشورمان میپرسند این «ضدیت با امپریالیسم» برای ما چه ارمغانی آورده است؟ بهراستی، مردمان عادی چه بهرهای از این سنخ از غربستیزی، خصومت با آمریکا، و «ضدیت با امپریالیسم» بردهاند؟ آیا چنین نیست که در این جریان مردم عادی بیشتر هزینه دادهاند تا عوایدی مادی یا معنوی دستگیرشان شود؟
یک انقلاب و دو جنگ. سهم همنسلان من از این سرزمین تاکنون. بعد از این چه خواهد شد، نمیدانم.
چند دهه است که حضور مهاجران افغان در ایران به مسئلهای سیاسی و اجتماعی برای جمهوری اسلامی تبدیل شده، و در بزنگاههای گوناگون ــ از بحرانهای اقتصادی و جنبشها و اعتراضات علیه نظام تا تنشهای منطقهای ــ بارها موجی از اخراج دستهجمعیِ آنها به راه افتاده است.
آنچه میخوانید روایت چهار زن افغانتبار است که سالها در ایران زندگی کرده، فرزند به دنیا آورده، کار کرده و روابط انسانی و پیوندهای عاطفی داشتهاند اما در چند ماه گذشته زندگیشان بر اثر موج اخراج اتباع افغانستان زیر و زبر شده است.
برای بسیاری از مردم، کشور منبع هویت است: نوعی پایه و اساس، نوعی خمیره و سرشت، نوعی پرچم و بیرق. اما وقتی انقلابی را از سر میگذرانید چه اتفاقی رخ میدهد؟ وقتی گسلِ تاریخ تکان میخورد و تمام ارکان زندگیتان به لرزه میافتد چه میشود؟
بر اساس آمار سازمان بینالمللی مهاجرت طی شش ماه گذشته بیش از ۷۰۰ هزار مهاجر افغانستانی از ایران به افغانستان بازگشتهاند که ۷۰ درصد آنها به صورت اجباری بازگردانده شدهاند.
ما در اعماق روحمان دنبال راه بهتری بودیم اما انگار راه بهتری وجود نداشت. جامعه ناگهان خود را ناتوان از موضعگیری، عمل یا حتی اندوه دستهجمعی مییافت.
در سال ۱۹۹۰، در مکزیکو سیتی، در کنفرانسی که اکتاویو پاز به مناسبت سقوط دیوار برلین برگزار کرده بود، ماریو بارگاس یوسا که بهتازگی در انتخابات ریاستجمهوری پرو شکست خورده بود با استفاده از اصطلاح «دیکتاتوری بیعیب و نقص»، دولت مکزیک را به باد انتقاد گرفت.
تا کمر از پنجره خم شدم تا سمت راست را بهتر ببینم. مامان هم هراسان کنار پنجره است. میپرسد چی شده، کجا منفجر شده؟
جمعیت مازندران ۳/۵ میلیون نفر است ولی نیروی انتظامی میگوید از ۲۴ تا ۳۰ خرداد ۶ میلیون نفر وارد مازندان شدهاند که تقریباً دو برابر جمعیت استان است.
لیبرالیسم رادیکالی که در گفتهی بارگاس یوسا وجود دارد ممکن است در میان نویسندگان داستان و رمان به طور کلی حضور داشته باشد اما تاریخ مدرن گفتگوها را به شیوهای شکل داده است که به نظر میرسد ما اظهارات جدید آشکاری دربارهی ضدیت با جنگ نداریم.