«اینجا خونهی تو هم باشه، الان که ما اینجا هستیم، محل کارِ ماست». این جمله نقلقولی است از یکی از مأموران امنیتی که در آبانماه برای بازداشت یک زوج خبرنگار و تفتیش به خانهی آنها رفته است.
آقای نیازمند عالیخانی را مدیری «بااطلاع، بزرگبین و آتیهنگر» توصیف میکند که «در اثر تدبیر در کار و بزرگبینی خاصی که داشت طی شش سال وزارت خود تکنوکراسی را بهجای بروکراسی در ایران متداول کرد. آنچنان تکنوکراسی که رکود شدید کشور را به شکوفایی باورنکردنی تبدیل کرد.»
امنیت انسانی یعنی «رهاییِ آدمیان از تهدیدهای شدید، گسترده، طولانی و فراگیری که زندگی و آزادیشان را به خطر میاندازد.»
در تاریکیِ شبی سرد و برفی در ایستگاه تاکسیِ فرودگاه اسلو ایستادهام. در سفیدیِ برفی که آسمان و زمین را پوشانده است، دو چشم سیاه درشت، دو دو زنان جلوی چشمانم ظاهر میشود.
دریا نویسندهای پنجاهوچند ساله است. در خانوادهای سکولار بزرگ شده و هرگز به مذهب و حجاب عقیده نداشته است. اما از چند سال پس از انقلاب تا همین یکسالونیمِ قبل به زور قانون مجبور بوده که موهایش را بپوشاند.
چه باعث میشود که زنی بدون دسترس به هیچ نوع آموزهی فمینیستی، پس از سالها سکوت و تحمل در تنهایی خودش به جایی برسد که بگوید اطاعت از آزارگر بس است و باید افسار زندگی خویش را از دیگران پس بگیرد؟