آنهایی که مرا خوب نمیشناسند گمان میکنند که من یک نفرم، و به تبع آن فکر میکنند که تبریز من هم یک شهر است. آن اوایل نزدیکتر از آن بود که ببینمش. بخشی از خودم بود و نه هنوز به صورت تجزیهشده به دو بخش محیط و من. البته بادهای پائیزیاش بود که خاک را بیرحمانه توی چشم میپاشید و برف زمستانهای سختاش که وقتی درِ خانه را باز میکردی سینه به سینهات ایستاده بود. یا تو خیلی کوتاه بودی یا برف سرکش و بلند.
محمد بهمنبیگی بنیانگذار آموزشوپرورش عشایری در ایران بود و از آنجا که ایل همواره در حرکت بود، او مدارس سیاری درست کرد که با ایل در حرکت باشند و دختران و پسران را سواد بیاموزند. زندگی او به حماسه شبیه است و در این مختصر نمیگنجد. همین اندازه بگوییم که زندگی وی حسدبرانگیز است.
صدرالدین الهی نیاز به معرفی ندارد. او در هر زمینهای که قلم زد، استادیِ خود را به ثبوت رساند. ورزشینویس مسلطی بود، پاورقینویس درجهی اولی شد؛ مصاحبهگر توانایی بود، گزارشنویس ممتازی شد؛ یادداشتنویس متبحری بود، استاد بینظیری شد. بهجرئت میتوان گفت در نسل پیشین، روزنامهنگاری به قدرت او کم پیدا میشود.
لطیفه اوشاکیزاده، معروف به «لطیفهخانم»، از زنان مدرن ترکیهی قرن بیستم که نقش مؤثری در بهرسمیتشناختن حقوق زنان داشت، در ترکیه بیشتر با عنوان همسر «آتاتورک» شناخته میشود. اما او جدا از ازدواج با آتاتورک و عنوان بانوی اول ترکیه، زندگی پرباری داشت.
یکی از دلمشغولیهای اصلی نظریهپردازان اجتماعی قرن نوزدهم زدودن تمایز میان مذهبی و غیرمذهبی بود. اکنون، پس از افزون بر یک قرن مدرنیزاسیون، ناگزیریم میان مذهبی و مذهبیتر تفاوت بگذاریم. به نظر میرسد که این «دینداری بیش از حد» که با اصطلاحات بنیادگرایی، احیاگری، محافظهکاری، تعصب یا افراطگرایی از آن یاد میکنند، نشاندهندهی روندی جهانی است که اکثرادیان بزرگ جهان را دربرمیگیرد. با این حال، این امر تفکر منفی خاصی را، بهویژه دربارهی جوامع مسلمان، شکل داده است.
هنگامی که از صنایع خانگی ایران سخن میگوییم، احتمالاً اولین نامی که به ذهنمان متبادر میشود، «محمدتقی برخوردار» است؛ شخصی که به پایهگذار و پدر صنایع خانگی ایران مشهور است. اما با وقوع انقلاب، همان سرنوشت تراژیکی که در انتظار بسیاری از صنعتگران و کارآفرینان ایرانی بود، گریبان حاجی برخوردار را نیز گرفت: مصادرهی اموال.