بر پایهی خصائص مشترک و کلّی میان تجربههای مختلف توتالیتاریسم، تاریخنگاران و اندیشمندان سیاسی بسیاری ایدهی «حکومت/امارت اسلامی» را از زاد و رود معنوی توتالیتاریسم میشمارند. بر این پایه، هم حکومت طالبانی در افغانستان، هم جمهوری اسلامی در ایران از خون و خانوادهی توتالیتاریسم قلمداد میشوند که در کنار ویژگیهایی خاص و تاریخیاش، صورتی نورسیده و روزآمد از نمونههای پیشین آن است.
پس از سرنگونی طالبان توسط آمریکا و متحدانش در سال 2001، میزان ثبتنام دختران در مدارس دورهی ابتدایی از 0 درصد به 80 درصد رسید. مرگومیر نوزادان به نصف کاهش یافت. ازدواج اجباری غیرقانونی شد.
پاره کردن تابلوها و نقاشیهایی که حاکی از تبعیض جنسیتیاند یا خراب کردن تندیسهای نژادپرستانه همانقدر که مشکلاتی را حل میکند مشکلات زیادی را هم به وجود میآورد. راه بهتری برای نبرد با نفرت وجود دارد.
پرسش اساسیای که توجه لارمور را در تأملاتش دربارهی ماهیت فلسفهی سیاسی به خود جلب کرده رابطهی فلسفهی سیاسی و اخلاق است. از جهتی فلسفهی اخلاق و فلسفهی سیاسی به قلمروهای بسیار مشابهی تعلق دارند؛ هر دو به اصولی میپردازند که باید در هنگام همزیستی در جامعه در نظر گرفت.
بهرغم خاموشی زودهنگام کومیتاس و دست شستن از ساخت و اجرای موسیقی در پی نسلکشی ارامنه، او پدر موسیقی ارمنی به شمار میرود. کنسرواتوار موسیقی ایروان را به اسم او «کومیتاس» نامیدهاند. آرامگاه او نیز در همین شهر است و از آن با عنوان «پانتئون کومیتاس» یاد میکنند. هرچند نقش و تأثیر او به صورت خاص در موسیقی ارامنه و به صورت عام در موسیقی شرق میتوانست بسیار گستردهتر باشد، اما جایگاه او در میان ارمنیها همتراز یوهان سباستیان باخ در آلمان یا جوزپه وردی در ایتالیا است.
در راستای کمپین «ایران بدون نفرت» و در گفتگو با دکتر عباس میلانی، که از شرکتگنندگانِ در این کمپین نیز بوده است از عملکرد روشنفکران ایرانی و مسئولیت اجتماعی آنها در رویارویی با آزار بهائیان و تبعیض علیه آنها و دیگر اقلیتها و دگراندیشان پرسیدهایم.