ساندینیستها در سال ۱۹۷۹ با وعدهی از میان بردن فقر و نابرابری و پس از بیست سال مبارزه توانستند رژیم حاکم را سرنگون کنند. اما اکنون، دانیل ارتگا و همسرش روساریو موریو جامعهی مدنی را سرکوب کرده و همرزمان پیشین خود را به زندان انداختهاند. از آن آرمانهای ساندینیستها چه بر جای مانده است؟
اسلام سیاسی چه ویژگیهایی دارد و چگونه و با چه پشتوانهای قدرت گرفته است؟ چگونه توانسته است سلطهی فرهنگیاش را بر اقشار مختلف تحمیل کند؟ روشنفکران سکولار در انقلاب ۵۷ چه واکنشی به آن نشان دادند؟ و چطور رگههای آشکار استبداد دینی را در آن نمیدیدند؟ این پرسشها را با عبدی کلانتری در میان گذاشتهایم.
اسماعیل جمشیدی شاید پرکارترین گزارشنویس تاریخ مطبوعات ایران باشد. در دههی ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، مجلاتی مانند سپید و سیاه، اطلاعات هفتگی، اطلاعات بانوان و مانند آنها از گزارشهای او بهرهمند بودهاند. در اینجا گزارشی را که او در سال ۱۳۴۶ دربارهی «بازار سید اسماعیل» تهران در مجلهی سپید و سیاه نوشته است، میخوانیم.
حجاب برای زنانی که اغلب از کودکی چادر و روسری به سر کردهاند، نه تنها نوعی پوشش بلکه یکی از مهمترین بخشهای هویتشان است. حتی اگر خودشان، این هویت را به رسمیت نشناسند، دیگران از دوست و همکلاسی و همسایه تا خانواده و حکومت آنها را با این هویت تعریف میکنند و بهراحتی زیر بار تغییرش نمیروند.
میُوش در سال ۱۹۱۱ در خانوادهای از نجبای لهستانی در لیتوانی (در آن هنگام بخشی از امپراتوری روسیه) زاده شد و شخصاً شاهد بسیاری از وقایع اصلی قرن بیستم بود: جنگ جهانی اول، انقلاب روسیه، جنگ جهانی دوم و ظهور جنگ سرد.
در اواخر سال ۲۰۰۱ در قندهار در افغانستان شاهد آن بودم که دختری ۹ ساله تنها در چند دقیقه کلاشنیکف را باز کرد، گلولهها را بررسی کرد، و تفنگ را دوباره با گلولههای سالم پر کرد. این بچه در خانهای گلی در وسط یک قبرستان زندگی میکرد. من هم در آنجا زندگی میکردم. با خانوادهی او به این دلیل همخانه بودم که داشتم سقوط حکومت طالبان را برای رادیوی عمومی ملی (NPR) در آمریکا پوشش میدادم.