مسعادت بدرخان، زنی در تقاطع دو ناسیونالیسم
منبع: آرشیو دانشگاه سابانجی استانبول
به عقیدهی ربکا سولنیت، نویسندهی آمریکایی، نقشهها همیشه به درد پیدا کردن مکانها یا اشیاء نمیخورند بلکه در جهان ما نقشههایی نیز برای گم شدن وجود دارد! سولنیت با مرور داستانها، روایتها و افسانههایی از خاور دور تا آمریکای لاتین میگوید که نقشههایی که در اصل «برای پیش رفتن، بدون رسیدن به مرز افقهای دور» طراحی شدهاند در نهایت ما را حیران و سرگردان در برابر چشماندازی بیکران رها میکنند.
در دورهی زمانی خاصی بسیار شیفتهی این تعبیر بودم و حتی گاهی آن را در چارچوب قصهی قلمروهای ناپیموده به زندگیِ پر اضطراب دنیای امروز گره میزدم اما چندان مطمئن نبودم که چنین نقشهای وجود داشته باشد یا اینکه الزامات زندگی به کسی اجازه دهد که روزی با نقشهای عاری از هر گونه نقطهی ارجاعی در هیاهوی زندگیِ روزمره گم شود. روایتِ سولنیت را بیشتر داستانی خیالانگیز میدانستم اما طی پژوهشی تاریخی به قصد بازسازیِ بخشی از تاریخ زنانهی سدهی گذشته در خاورمیانه، به نام زنانی برخوردم که نام و امضاء و دستنوشتهها و مقالاتشان در میان انبوه برگههای آرشیوی موجود بود اما از خودشان اثری نبود و حتی تصویر بعضی از آنها از عکسها هم حذف شده بود.
مدت زیادی طول کشید تا بتوانم به مدد تکهکاغذهای قدیمیِ برجامانده از این زنان دنیای اطرافشان را بازسازی کنم و نام دوستان و خویشاوندانشان را بیابم. آلبوم عکسهای مجامع، گروهها و انجمنهایی را که این زنان در آن عضویت داشتند زیر و رو کردم تا شاید اثری از آنان پیدا کنم. به تعدادی از قبرستانهای شهرهای محل سکونت بعضی از این زنان رفتم، به این امید که نام و نشانی از آنها روی سنگ قبرها بیابم. اما هرچه پیشتر میرفتم، بیشتر با جای خالیِ آنها روبهرو میشدم. سرانجام یک روز با خود فکر کردم که بهتر است که این پژوهش را رها کنم. میخواستم به دوستان و همکارانی که در یافتن سرنخها به من کمک کرده بودند خبر بدهم که به علت فقدان اسناد و مکتوباتِ کافی از ادامهی کار منصرف شدهام.
در همین فکرها بودم که ساعات کاری تمام شد، با ناامیدی کاغذها و لپتاپم را از روی میز برداشتم و از دفتر کارم بیرون آمدم. بعد از یک سال کارِ بیوقفه پذیرش شکست برایم آسان نبود. چندبار از دوستانم شنیده بودم که دنبال سوزن در انبار کاه میگردی! با وجود این، شور و شوق بازسازیِ سرگذشتِ محذوف آن زنان مرا به پیش رانده بود. اما آن روز ناگهان خودم را میان انبوه روایتهای فرعی یافتم، روایتهایی از دیگران بی هیچ اثری از زنان مورد نظر. انگار آشفتگیِ ذهنیام به خیابان هم سرایت کرده بود چون همهجا هرج و مرج بود. کمی جلوتر خیابان اصلی را بسته بودند و صف طولانی ماشینها و آدمها امانِ شهر را بریده بود. ترجیح دادم که بهجای توقف در متروی شلوغ و تحمل هیاهوی آدمها در تونلهای زیرزمینی، کمی پیادهروی کنم و به ایستگاه کشتیهای شهرداری بروم. این ایستگاهها اغلب خلوت است و جز زنان و مردانِ سالخوردهای که توان مجادله با دیگران برای سوار شدن به اتوبوس و مترو را ندارند، و همینطور افراد نسبتاً جوانتری که احتمالاً عجلهای ندارند، معمولاً کسی در این ایستگاهها پیدا نمیشود.
زمستان بود و دریا هم کمی طوفانی به نظر میرسید. بعد از چند دقیقه تأخیر کشتیِ کوچک و قدیمی آرام و لرزان به ساحل رسید و همگی سوار شدیم. من کنار یکی از پنجرههای کابین طبقهی اول نشستم. کشتی به راه افتاد و من برای نجات از فکر و خیال با نگاه کردن به امواج سیاه و سرگردان یک ساعت خودم را سرگرم کردم. نمیخواستم به راهی که تا آن روز در مسیر پژوهش طی کرده بودم فکر کنم. آنقدر خسته بودم که لحظهای حس کردم که دلم نمیخواهد کشتی هرگز به ساحل برسد. درست در همان لحظه توجهام به یک نفتکش در آن سوی دریا جلب شد. معمولاً این کشتیها آنقدر بزرگاند که حتی از فاصلهی دور هم ترسناک به نظر میرسند اما این بار قبل از اینکه ابعاد کشتی به چشمم بیاید، نوشتهی روی بدنهاش توجهام را به خود جلب کرد. بر اساس قوانین سازمان بینالمللی دریانوردی، همهی کشتیهای جهان نامِ منحصربهفردی دارند که روی بدنهی آنها نوشته میشود. اما نکتهی جالبتر این است که بر اساس عرفی دیرینه جنسیتِ کشتیها مؤنث تلقی میشود و به همین علت نام آنها هم از میان اسامیِ زنانه انتخاب میشود.
نام کشتیِ بزرگی که روبهروی پنجرهی کابین من در آن سوی دریا به سمت اقیانوس میرفت، «ستارهی صبح» بود. لحظهای تصور کردم که یک ستارهی صبح از روبهروی پنجرهی کابینم گذشت و به طرف آبهای آزاد رفت. ستارهی صبح یا ستارهی شمالی نام یکی از درخشانترین ستارهها در آسمان است که به علت موقعیتِ ویژهاش در نسبت با محور کرهی زمین در منظومهی شمسی معمولاً در تمام طول شب و در همهی فصول سال در یک نقطهی ثابت قابل رؤیت است. بنابراین، از گذشتههای دور این ستاره برای جهتیابی و ترسیم جهت شمال در نقشهها به کار میرفته و همین ثبات و پایداری نام این ستاره را به قلمرو داستان و شعر و ادبیات هم وارد کرده است. برای مثال، شکسپیر از زبان ژولیوس سزار در توصیف اقتدار جاودانیاش گفته است: «من ژولیوس سزارم! هم او که همانند ستارهی صبح تا ابد در جایگاه شاه ثابت هستم.»
روزنامهی «دنیای زنان»[1]
روزنامهی دنیای زنان در ۴ آوریل ١٩١٣ میلادی توسط گروهی از زنان عضو «انجمن مدافع حقوق نسوان عثمانی»[2] تأسیس شد. بر اساس آرشیوهای برجامانده، هدف این زنان از انتشار روزنامه آگاهیِفزاییِ زنان و توانمندسازیِ آنان برای حضور فعال در جامعه، افزایش دسترسی زنان به تحصیل و کارِ با حقوق، لغو قانون تعدد زوجات و اصلاح قوانین پوشش، بهویژه در مورد حجاب زنان مسلمان، بود. دنیای زنان در اصل اولین مجلهی فمینیستی ــ بر اساس تعاریف امروزی از فمینیسم ــ بود که در سراسر امپراتوری عثمانی منتشر میشد. هرچند در آن دوره روزنامههایی وجود داشت که از سوی زنان یا برای زنان منتشر میشد اما دنیای زنان از چند نظر با دیگر روزنامههای زنانهی آن دوره متفاوت بود.
اعضای انجمن مدافع حقوق نسوان. منبع: مرکز پژوهش و مطالعات زنان استانبول
دنیای زنان اولین روزنامهای بود که تصویر یک زن مسلمان را روی جلد خود چاپ کرد. اعضای هیئتِ تحریرهی این روزنامه، به علاوهی چهل نویسندهی همکارش، همگی زن بودند و این روزنامه در چهار صفحه ــ پس از صدمین شماره در شانزده صفحه ــ منتشر میشد.
در بخشی از سرمقالهی روزنامهی دنیای زنان در ۳ ژوئن ۱۹۱۳ میخوانیم: «تا زمانی که حقوق ما زنان در قانون به رسمیت شناخته نشود، تا زمانی که زن و مرد در هر حرفهای برابر نباشند، دنیای زنان از نوشتهها و مقالاتِ مردان در صفحاتِ خود استفاده نخواهد کرد … بله، بعضی از مردان از ما زنان دفاع میکنند و ما این را میبینیم و از آنها تشکر میکنیم. با این حال، ما زنان روشها و آداب خودمان را داریم و نویسندگانِ مرد نه این اصول را میپذیرند و نه فضای ذهنیِ ما را درک میکنند. بنابراین، خواهش میکنیم که ما را تنها بگذارید و از ما اسباببازی برای رؤیاهایتان نسازید. ما میتوانیم با تلاشِ خود از حقوقمان دفاع کنیم …».
انتشار تصویر زنان مسلمان در صفحهی اول روزنامهی «دنیای زنان». منبع: مرکز پژوهش و مطالعات زنان استانبول
دیگر نکتهی جالب این است که این انجمن در نخستین روز انتشار این روزنامه، چاپخانهی مستقلی را با همین نام افتتاح کرد که همهی کارکنانش، اعم از حروفچین و چاپچی، زن بودند و توسط استادکارانِ چاپخانه آموزش دیده بودند. این امر نقطهی عطفی در تاریخ حضور زنان در جوامع عثمانی به شمار میرفت و به لطف پیگیریِ اعضای این انجمن، زنان به تدریج توانستند در مشاغلی که پیش از آن مردانه بود، استخدام شوند. برای نمونه، اندکی پس از افتتاح چاپخانهی زنانهی روزنامه، ادارهی پست و تلگراف در استانبول نیز تعدادی از کارمندانش را از میان زنان استخدام کرد. روزنامهی دنیای زنان علاوه بر پوشش اخبار حضور زنان در جامعه، نامههای مردانی را که نسبت به حضور زنان در جامعه ابراز نگرانی میکردند در ستونی با عنوان «نامهها» منتشر میکرد. هرچند اطلاعات دقیقی دربارهی تیراژ این روزنامه در دسترس نیست اما در یکی از آگهیهای شمارهی ۱۶۵ این روزنامه چنین میخوانیم:
«به علت کمبود کاغذ در شرایط ویژهی جنگی ]اشاره به جنگ جهانی اول و پیامدهایش در سرزمینهای عثمانی[ از این پس روزانه سه هزار نسخه از روزنامه منتشر خواهد شد. بنابراین، خوانندگان باید اشتراک روزنامه را به صورت ماهیانه تهیه کنند.»
نکتهی بسیار مهم دربارهی این روزنامه ترکیب اعضای هیئتِ تحریریهی آن است. بر خلاف روال مرسوم در مطبوعات در سالهای منتهی به فروپاشی امپراتوری عثمانی، هیئت تحریریهی این روزنامه شامل زنانی از گروهها و اقلیتهای قومی و دینیِ ساکن در آن جغرافیا بود که ایدههای ملیگرایان را به صراحت رد میکردند و خواهان به رسمیت شناختن حقوق اقلیتها بودند. آنچه در ادامه میخوانید داستان یکی از زنان عضو هیئت تحریریهی روزنامهی دنیای زنان است که در فاصلهی سالهای ۱۹۱۴-۱۹۲۱ میلادی و همزمان با تشکیل خاورمیانهی جدید و در تقاطع ناسیونالیسم ترک/کُرد همراه با دنیای زنانهاش گم شد.
مسعادت بدرخان
بعد از تجربهی لحظهی گم شدن در دریا و دیدن ستارهی صبح از پنجرهی کابین کشتی، تصمیم گرفتم که به جای دنبال کردن ردپای زنانِ مورد نظرم در میان انبوه آرشیوها ــ که بسیاری از آنها به علت جنگ، فروپاشی حکومت مرکزی، آشوبها و شورشهای اوایل قرن بیستم و همچنین اختلافاتِ دولت تازهتأسیس ترکیه با اقلیتهای دینی و قومی، ناقص، محذوف یا خارج از دسترس پژوهشگران بود ــ مسیر گم شدن این زنان را دنبال کنم. این تصمیم متأثر از ایدهی ربکا سولنیت دربارهی «نقشههایی برای گم شدن» بود.
در یکی از افسانههای شفاهیِ کُردی که در قالب شعر سروده شده و از طریق نوعی آواز به نام «حیران» سینه به سینه منتقل شده است،[3] ماجرای عجیبی دربارهی «گم شدن» یا بهتر است که بگویم «چطور گم شدن» وجود دارد. از نیمههای قصه که جدال دو شخصیتِ اصلی بر سر حقیقت به اوج میرسد یکی از آنها بعد از اشتباهاتِ پیاپی و شکستهای مکرر از دیگری تصمیم میگیرد که از متن داستان گم شود.
هر دو شخصیت اصلیِ این افسانه قدرتهایی ماورایی دارند و در نتیجه نمیتوانند از چشم رقیب پنهان شوند زیرا حریف با تکیه بر نیروهای ماورایی میتواند او را از ژرفای عمیقترین دریاها یا از قلهی رفیعترین کوهها و حتی در دل کوچکترینِ ذرهها بیابد. یکی از دو شخصیتِ اصلیِ داستان روزها به دنبال جایی برای گم شدن میگردد و دست به دامن باد و آب و گیاه میشود اما هر بار مأیوس و ناامید بازمیگردد. سرانجام یک روز موفق میشود که «نقشهی گم شدن» خودش را ترسیم کند و عازم جایی میشود که دستِ کسی به او نمیرسد. او، که نامش «شیێخ ڕهش» است، «پشت خورشید» را برای گم شدن انتخاب میکند و آنجا برای همیشه از چشمِ همه گم میشود.
اولین تصویری که با شنیدن اصطلاح «پشت خورشید» به ذهنِ آدمی خطور میکند سیاهی است، جایی که هیچ نوری نیست و ظلمات بر چشمانداز حکمفرماست.
شاید گم شدن را هم بتوان به نوعی سیاهی و نوعی فاصله تشبیه کرد، فاصلهای میان شخص گمشده و جهانِ آشنای او که آن طرف سیاهی بر جا میماند. حالا من میخواهم قصهی گم شدن مسعادت بدرخان را از همین فاصلهی سیاهِ بین او و همهی مقالات، نمایشنامهها و ترجمههایی که از وی در روزنامهی دنیای زنان باقی مانده، آغاز کنم.
مسعادت بدرخان یکی از اعضای تحریریهی روزنامهی دنیای زنان است که به زبان ترکیِ عثمانی منتشر میشد. علاوه بر این، او سردبیر ضمیمهای است که از شمارهی ۱۲۱ تحت همین عنوان و به زبان فرانسوی به روزنامهی اصلی اضافه میشود. هرچند او از اعضای انجمن مدافع حقوق نسوان عثمانی است اما در روزنامه و اسناد مرتبط با انجمن هیچ اطلاعاتی دربارهی او وجود ندارد. با وجود این، همانطور که از نام خانوادگیاش پیداست، او به یکی از طوایف مشهور کُرد تعلق داشته است. من در بررسیِ شجرنامهی بدرخانها موفق نشدم که اطلاعات دقیقی دربارهی مسعادت، پدر یا دیگر اعضای خانوادهی پدریاش به دست آورم.
بنابراین، برای پیدا کردن منابع فرعی دربارهی او با چند تاریخپژوه دورهی عثمانی مصاحبه کردم. دکتر عایشه کادی اوغلو، استادیار مطالعات جنسیت در دانشگاه سابانجی و پژوهشگر زنانِ روزنامهنگار در دورهی عثمانی، عقیده داشت که مسعادت عضو خانوادهی بدرخانها نبوده بلکه صرفاً از نام خانوادگیِ همسرش، ثریا احمد بدرخان، استفاده کرده است. با این حال، خانم کادی اوغلو تأکید میکرد که برای اثبات این ادعا هم مدارک و مستنداتِ کافی در دست نیست و این صرفاً ادعای یکی از بستگانِ او است.
میتلات کوتلات، نویسنده و پژوهشگر تاریخ مطبوعات عثمانی، معتقد بود که مسعادت عضو خانوادهی بدرخانها بوده است اما اذعان میکرد که هنوز اطلاعات دقیقی از نام پدر او نداریم. او به حذف نام خانوادهی بدرخان از آرشیوهای دولتی به علت اختلافاتِ آنها با جمهوری ترکیه در سالهای آغازین تأسیس این کشور اشاره کرد. آقای کوتلات همچنین گفت که در آن دوره مرسوم بوده است که زنانِ روشنفکر در امضایشان از نام خانوادگیِ خودشان در کنار نام خانوادگیِ همسرشان استفاده کنند تا به این ترتیب بر استقلال خود از همسرشان تأکید کنند. او به علویه مولان رفعتزاده، دوست مسعادت و سردبیر بخش ترکی روزنامهی دنیای زنان اشاره کرد که در امضای خود در انتهای سرمقالاتش از هر دو نام خانوادگیِ مولان و رفعتزاده استفاده میکرد.[4] بر همین اساس، آقای کوتلات امضای مسعادت در زیر آثارش را نشانهی تعلق او به خانوادهی بدرخان میدانست.
اولین مقالهی مسعادت بدرخان در ۱۲ اوت ۱۹۱۳ در روزنامه دنیای زنان منتشر شد و پس از آن تا ۳۰ ژوئیهی ۱۹۱۴ در مقالاتی با عنوان «زن در خانه و اجتماع» به بازتعریف زنانگی در دنیای جدید و لزوم تغییر نگرشها به مسئلهی زنان و حقوق آنها در قانون، خانواده و جامعه پرداخت.
او مقالاتی هم به زبان فرانسوی در ضمیمهی این روزنامه منتشر میکرد. افزون بر این، ترجمههایی از جدیدترین مقالاتِ فرانسوی به ترکی نیز به قلم مسعادت در روزنامهی دنیای زنان موجود است. مجموع آثار او را میتوان در دو دسته طبقهبندی کرد: دستهی اول به زبان ترکی عثمانی نوشته شده و مخاطبش عامهی زنان در جامعهی عثمانی است. او در این آثار بیشتر به مباحثی همچون روابط بین زنان و مردان پیش از ازدواج، طلاق، حقوق زنان در خانواده، کودکهمسری، تعدد زوجات، کار خانگی و حضانت فرزندان پرداخته و تأکید کرده که دوران جدیدی در راه است و زنان باید حق تعیین سرنوشتِ خود را در دست گیرند:
«ما انتظار نداریم که مردان به زنان حقوق و احترام بدهند. برعکس، این زنان هستند که باید از طریق مبارزاتِ خود به هر دوی این مهم دست یابند، زنان هنوز آزاد نیستند زیرا در برابر ظلمی که به آنها میرود، صبر پیشه میکنند. با این حال، زمانِ آن فرا رسیده است که تصمیم بگیرند که در مقابل ستمگران بایستند و مقاومت کنند … از این رو، زنان در درجهی اول مسئولاند که از طریق مبارزه خود را آزاد کنند، و تنها پس از آزادی است که میتوانند نسلی را تربیت کنند که حقوق زنان را به رسمیت بشناسد و مردانی وارد جامعه شوند که زنان را درک کنند و بهجای شکستن قلبشان، به آنها احترام بگذارند …».
در سرمقالهی اولین نسخهی فرانسویِ دنیای زنان ــ ضمیمهی شمارهی ۱۲۱ در ۲۰ دسامبر ۱۹۱۳ ــ مسعادت با امضای «کادینلر دنیاسی» مینویسد:
«به دلیل تشویق و ابراز علاقهی خواهرانِ غیرمسلمانمان در عثمانی و اروپا به روزنامهی دنیای زنان، تصمیم گرفتیم که از این پس این ضمیمه را به زبان فرانسوی منتشر کنیم...».
در این مجموعه در کنار مسعادت نام زنانی همچون لیا هورشی (خبرنگار اهل رومانی)، لوسی تومایان (خبرنگار)، برث دانجنیس (نویسنده و فعال حقوق زنان فرانسوی)، دکتر فریدا اسکار (خبرنگار)، ادیت فلدمن (گزارشگر و خبرنگار) و گریس الیسون (گزارشگر و خبرنگار) ثبت شده است.[5]
اعضای هیئت تحریریهی ضمیمهی فرانسوی «دنیای زنان» و انجمن مدافعان حقوق نسوان عثمانی. منبع: مرکز پژوهش و مطالعات زنان استانبول
مقالات مسعادت بدرخان بهعنوان سردبیر بخش فرانسوی خطاب به روشنفکران و فمینیستهای غربی نوشته شده است. او در این نوشتهها با نگاهی انتقادی دیدگاههای رایج غربیها به زنان شرقی را زیر سؤال میبرد و اغلب این دیدگاهها را ساخته و پرداختهی نگاه سیّاحانِ غربی و سفرنامهنویسان اروپایی میداند. او میگوید که غربیها زنانِ شرقی را موجوداتی ضعیف و بیصدا و زندانیِ حرمسراها توصیف میکنند و مبارزاتِ آنها را نادیده میگیرند، در حالی که زنان در شرق نیز همچون زنانِ غربی مشغول دفاع از حقوق و آزادیهای اجتماعیشان هستند و دستاوردهای امیدوارکنندهای هم داشتهاند. مسعادت از کسب حق تحصیل و گشایش درهای دانشگاهها به روی زنان خبر میدهد و در جای دیگری از امیدواری به کسب حق رأی مینویسد. او همچنین به زنان روشنفکر شرق و مسلمانان توصیه میکند که نگارش مقاله و کتاب به زبانهایی مثل فرانسوی و انگلیسی را آغاز کنند تا از این طریق با ترویج «این توهمات» دربارهی زنانِ مسلمان مقابله کنند.
ضمیمهی فرانسویِ روزنامهی «دنیای زنان» به سردبیری مسعادت بدرخان. منبع: مرکز پژوهش و مطالعات زنان استانبول
نام مسعادت بدرخان آخرین بار در ۱۸ ژوئیهی ۱۹۱۴ و در شمارهی ۱۵۰ این روزنامه دیده میشود. او در این شماره مقالهای از برث دانجنیس (١٩۴٠-١٨۵٢) نویسندهی فرانسوی، دربارهی ازدواجهای رسمی و روابط عاشقانهی مردان و زنان خارج از چارچوب ازدواج رسمی را ترجمه کرده است. او در پایان ترجمه به خوانندگان یادآوری کرده که به دلیل اهمیت این موضوع برای جامعه و آمار چشمگیر طلاق در عثمانی، این ترجمه به دو بخش تقسیم شده است و ادامهی آن هفتهی آینده منتشر خواهد شد. با وجود این، نام مسعادت بدرخان نه در شمارهی هفتهی بعد و نه در هیچیک از شمارههای بعدیِ این روزنامه دیده نمیشود.
زمانی که در آرشیوهای دست اول اثری از مسعادت بدرخان نیافتم ناگزیر به سراغ آرشیوهای فرعی رفتم. در همان هفتههای اول در مراکز آرشیوی برگهها و مستندات فراوانی دربارهی ثریا احمد بدرخان، همسر مسعادت، یافتم. ثریا احمد بدرخان در سال ۱۸۸۶ در استانبول به دنیا آمد و پدرش امیرعلی بدرخان، آخرین امیر ولایت بوتان (جزیرهی ابن عمر) در بخش شمالیِ کردستان، واقع در ترکیهی امروزی بود. بدرخانها بعد از شکست در مجموعهای از شورشها علیه حکومت عثمانی (١٨۴۵-١٨٣۶) به استانبول تبعید شدند و حق بازگشت به مناطق کردنشین برای همیشه از آنها سلب شد. بهرغم اختلافاتِ بدرخانها با حکومت مرکزی، آنها در کاخ عثمانی تحصیل میکنند و صاحب نفوذ و مناصب حکومتی میشوند. بر اساس آرشیوهای دولتی، ثریا بدرخان بعد از چند دوره تبعید از استانبول و یک دوره زندگی در قاهره در سال ۱۹۱۲ به استانبول بازمیگردد و در دربار عثمانی با سمت رسمی بهعنوان یکی از سخنگویان وزارت خارجهی دولت عثمانی در امور ایران به کار مشغول میشود. این دوران از یک طرف همزمان است با آغاز فعالیتهای ملیگرایان کُرد برای تشکیل کمیتهی استقلال کُردستان و مخالفت با حکومت عبدالحمید، و از سوی دیگر مصادف است با شروع به کار مسعادت بدرخان در روزنامهی دنیای زنان که نویسندگانش مخالف صریح ایدههای اعضای کمیتههایی همچون «اتحاد و ترقی» و دیگر ملیگرایان بودند. با توجه به مستندات آرشیوی، حکومت سلطان عبدالحمید برای حذف دگراندیشان، شمار فراوانی از مخالفان را دستگیر کرد. احتمالاً مسعادت بدرخان پس از انتشار آخرین مقالهاش در ۱۸ ژوئیهی ۱۹۱۴ همراه با همسرش، که از پایهگذاران کمیتهی استقلال کردستان بود، مجبور به ترک مخفیانه و سریع استانبول شد.
از آن پس، از ثریا احمد بدرخان هم نامی در آرشیوهای دولتی باقی نمیماند و من با پیگیریِ آرشیوهای کمیتهی «خویبون» رد پای مسعادت را همراه با همسر و فرزندانش یافتم. البته این آرشیوها هم به علت تبعید و زندگیِ مخفیانهی اعضای آن منسجم و دقیق نیست و بیشتر مجموعهای از مکتوبات و روزنامههای پراکندهای است که در فاصلهی سالهای ۱۹۳۰-۱۹۱۶ در قاهره، بغداد، سلیمانیه و حلب منتشر میشدند.
با مطالعهی این آرشیوها متوجه شدم که ثریا احمد بدرخان تا سال ۱۹۱۸ با نام مستعار «عزیزی احمد» در قاهره ساکن بوده و پس از آن همراه گروه بزرگی از ملیگرایان کرد حزب «خویبون» را به صورت رسمی تشکیل داده است. در زمانی که ثریا بدرخان با نام مستعار سرگرم فعالیت بوده حضور مسعادت بدرخان در فضای عمومی آسان و عاری از خطر نبوده است. در سال ۱۹۲۳ همهی اعضای خانوادهی بدرخان از سوی دولت تازهتأسیس جمهوری ترکیه به اعدام محکوم میشوند. در سال ۱۹۳۰ ثریا احمد بدرخان به علت فعالیتهایش از زندگی در سرزمینهای تحت حاکمیت فرانسه نیز منع میشود. ثریا احمد بدرخان و فرزندانش، قدرت و حاکی بدرخان. منبع: آرشیو خانوادگی بدرخان
با وجود این، در هیچیک از آرشیوهای رسمی و غیررسمیِ باقیمانده کوچکترین نشانهای از مسعادت بدرخان وجود ندارد. هیچ اطلاعاتی دربارهی او، نحوهی زندگیاش در تبعید یا حتی مرگ و محل دفنش در دست نیست. من تنها در رمان یادی از یک سرنوشت، نوشتهی مهمت اوزون، اطلاعاتی دربارهی ثریا احمد بدرخان و هالهای کمسو از زنی را یافتم که احتمالاً مسعادت بدرخان است. اوزون ادعا میکند که این رمان را بر اساس زندگی واقعیِ جلادت بدرخان نوشته است. اما حتی در این رمان هم اثری از نام مسعادت نیست و صرفاً نوشته شده است که آن زن در حیاط خانهای بزرگ در روستای زیتونی، نزدیک قاهره، زندگی میکرده است. مقایسهی اطلاعات موجود در این رمان دربارهی دیگر شخصیتها با واقعیتها و اسناد آرشیوی نشان میدهد که شخصیتها و ماجراها و محلها واقعی هستند. بنابراین، این رمان آخرین ردپایی است که تا کنون از زندگیِ مسعادت به دست آوردهام.
معلوم نیست که چرا در دوران اقامت در آن خانهی روستایی بهرغم آنکه خانوادهی بدرخان در سالهای ۱۹۱۷-۱۹۶۰ صاحبامتیاز بعضی از مهمترین روزنامههای کُردی بودند، مسعادت دیگر چیزی ننوشت. ایدههای مسعادت دربارهی خانواده، طلاق و اخلاق ازدواج به قلم همسرش در روزنامهی «کُردستان» مطرح میشد، با این تفاوت که این بار این ایدهها در قالب گفتمانهای ملیگرایانه صورتبندی شده بود بیآنکه نامی از مبدع آنها در میان باشد. برای مثال، ثریا احمد بدرخان در مقالاتی که دربارهی اخلاق در خانوادهی کُردی نگاشته، لزوم شناخت و علاقهی زوجین پیش از ازدواج، مخالفت با ازدواج اجباری، مخالفت با چندهمسری و احترام به حقوق زنان در خانواده را از مشخصاتِ جامعهی کُردی دانسته و با ستایش ویژگیهای کُردها در به رسمیت شناختن آزادی و فردگرایی زنان، بحث پیرامون حقوق زنان را در چارچوب ایدههای ملیگرایانه بسط داده است.
این عکس سال گذشته و طی پژوهشی دربارهی مسعادت بدرخان توسط دکتر عایشه کادیاوغلو درعمان پیدا شد. این تصویر متعلق به آرشیو خانوادگی غازی و منتسب به نوادگان مسعادت بدرخان است. زنی که در گوشهی سمت چپ ایستاده مسعادت است، در کنار پسرش قدرت. این تنها عکسی است که تا امروز از مسعادت منتشر شده است. منبع: آرشیو دانشگاه سابانجی استانبول
من در دو سال گذشته برای یافتن رد پای اولین زنان نویسنده و روزنامهنگار کُرد و بازیابیِ فضای فکری، اسلوب نگارشی و زمینهی فعالیتهای آنان به پژوهش در آرشیوهای مطبوعات عثمانی-کُردی مشغول بودهام و علاوه بر مسعادت بدرخان، نام زنان دیگری همچون او را نیز بازیابی کردهام و به ردیابیِ زندگی و یافتن سرنخهایی از سرنوشتشان پرداختهام. این زنان آثار مهم فراوانی در حوزههای سیاسی، علمی، فرهنگی و اجتماعی نگاشتند اما اغلب به علت جنگ، تبعید اجباری و ظهور ناسیونالیسم در سدهی گذشته خواسته یا ناخواسته از نظر محو شدند. آثار این زنان نیز همچون نام و سرنوشتشان در هیاهوی تاریخ مردانهی هژمونیک به حاشیه رفته و نامرئی شده است.
[1] kadının dünyası dergisi
[2] Osmanlı Müdafaa-i Hukuk-ı Nisvan Cemiyeti
[3] اشاره است به افسانهی شفاهی «بێیتی شێخ ڕەش و شێخ مەند».
[4] Nuriye Ulviye Mevlan
[5] Lia Hurşi (Romanyalı gazeteci), Lucy Tomayan (Osmanlı Müdâfaa-i Hukuk-ı Nisvan Cemiyeti üyesi, gazeteci, Kadınlar Dünyası yazarı), Berthe Dangeness (Osmanlı Müdâfaa-i Hukuk-ı Nisvan Cemiyeti üyesi, gazeteci, Kadınlar Dünyası yazarı), Dr. Frieda Oscar (Osmanlı Müdâfaa-i Hukuk-ı Nisvan Cemiyeti üyesi, gazeteci, Kadınlar Dünyası yazarı), Berthe de Launay (Osmanlı Müdâfaa-i Hukuk-ı Nisvan Cemiyeti üyesi, gazeteci, Kadınlar Dünyası yazarı), Fahr-ül Benat Süleymanova (Osmanlı Müdâfaa-i Hukuk-ı Nisvan Cemiyeti üyesi, gazeteci, Kadınlar Dünyası yazarı), Odette Feldmann (Berliner Tageblatt gazetesi muhabiri, Osmanlı Müdâfaa-i Hukuk-ı Nisvan Cemiyeti üyesi, gazeteci, Kadınlar Dünyası yazarı), Grace Ellison (Times gazetesi muhabiri, kadın hakları aktivisti, Osmanlı Müdâfaa-i Hukuk-ı Nisvan Cemiyeti üyesi, gazeteci, Kadınlar Dünyası yazarı)