بیست سال پیش، من برای اولین بار به هند رفتم. آن زمان هم داشتیم همین کار را انجام میدادیم: سالگرد استقلال کشورمان (پنجاهمین سالگرد آن) را جشن میگرفتیم، یا شاید در عزای پنجاهمین سال جداییمان بر سر و سینه میکوبیدیم. چرا ما پاکستانیها و هندیها نمیتوانیم مثل دو همسایهی خوب با همدیگر زندگی کنیم؟
مرد چاقو را پیدرپی بر بدن همسرش میزد. همه جا را خون گرفته بود و او حتی صدای همسایهها را که فریاد میزدند و در ورودی را میکوبیدند نمیشنید. فریادهای زن به نالههای تلخ و سوزناکی تبدیل شده بود و چشمهایش آرام آرام بسته میشد، ولی مرد هنوز آرام نگرفته بود، تا این که به یکباره همسرش را بیجان دید.
همدلی کردن با دیگران اغلب به عنوان مبنای ضروری برای «عمل اخلاقی» مطرح میشود. همدلی متکی به تشخیص «شباهت» ما با بعضی از انسانهاست. اما در قبال کسانی که آنها را اساساً با خود «متفاوت» مییابیم، در قبال این «دیگران»، چگونه میشود به شکل اخلاقی رفتار کرد و با آنها همدلی داشت؟
دخترانمان را طوری بار میآوریم که بتوانند با کلیشههای جنسیتی به مبارزه برخیزند و رؤیاهایشان را دنبال کنند، اما این کار را در مورد پسرانمان انجام نمیدهیم. نویسنده این پرسش را که «چگونه میتوانیم پسرمان را فمینیست بار بیاوریم؟» با گروهی از متخصصان اعصاب، روانشناسان، اقتصاددانان، متخصصان علوم اجتماعی و دیگر حوزهها مطرح کرده و بر اساس پاسخهای آنها گزارش جامعی نوشته که در ادامه میخوانید.
در ادامهی جستجو برای طرح پرسشهای بنیادی ایران، نظر دکتر محسن کدیور، دینپژوه و استاد دانشگاه دوک در امریکا را پرسیدیم. کدیور معتقد است که پاسخ دقیق به چنین پرسشی با توجه به محدودیتهای علمی ممکن نیست. او در عین حال ضمن توجه به این محدودیتها، معتقد است که مسئلهی ایران حداقل ترکیبی از سه مسئلهی اصلی میتواند باشد که گرچه با یکدیگر مرتبطند و میتوانند بر هم تأثیر بگذارند، اما در نهایت، باید به عنوان سه مشکل اصلی به صورتی جداگانه ...
دههی شصت، تشکیلاتی وجود داشت که اسمش را گذاشته بودند «نهضت سوادآموزی». تشکیلاتی که با وجود تلاش برخی مربیان دلسوزش، به کمیت و آمار سوادآموزان توجه بیشتری داشت تا به سوادآموزی واقعی آنها. داوطلبها چند هفته میرفتند سر کلاسهایی که عموماً امکانات کافی نداشتند و باز بر میگشتند به زندگی عادی.