یکشنبهی گذشته، در ساعات اولیهی صبح، دکتر احسان یارشاطر در سن 94 سالگی در ایالت کالیفرنیا درگذشت. در این مقاله سه تن از پژوهشگران و نویسندگان ایرانی هر یک به بخشی از حیات و کارنامهی این شخصیت نامدار و کمنظیر در فرهنگ ایران میپردازند.
نیمهی اول دههی شصت، یا باید میرفتی جبهه، یا میبردنت زندان، یا مخفی میشدی، یا میرفتی تبعید، یا مثل مورچه این ور و آن ور میزدی که آذوقهای فراهم کنی تا پایان فصل سرما. من مورچهی امیدواری بودم که تردید نداشتم زمستان میگذرد، «وز پیاش پیک بهار، با هزاران گل سرخ، بیگمان میآید!»
ناهید نصرت و ناهید حسینی از نسل چهارم فعالان سیاسی چپی بودند که شش دهه پس از انقلاب اکتبر روسیه، در پی فشار و سرکوب حکومتهای وقت، مجبور به ترک ایران و پناهندگی به شوروی شدند. آن دو اگرچه سالها پس از انقلاب اکتبر به شوروی رسیدند، همچنان تحت تأثیر آموزههای آن انقلاب و به دنبال ساختن جامعهای عادلانهتر بودند، اما واقعیتهای تلخی آنها را سرخورده کرد.
اسمش مینا بود و چند ماه پیش با ۱۰-۱۵ تا زن جوان دیگر که از خیابان و پارک جمعشان کرده بودند تحویل زندان شده بود. میگفتند دخترفراریهایی هستند که خیلیهاشان حکم سرقت و مواد هم در پروندهشان دارند...
مامان چشمهای سمیه رو محکم گرفته بود که چیزی نبینه، و خودش داشت بیصدا گریه میکرد. من دو قدم اونطرفتر خشکم زده بود و خیره مونده بودم به درخت گلابیمون، وسط خرابهای که یه عالمه آدم ریخته بودن توش و داشتن خاکش رو زیر و رو میکردن.