افزایش چشمگیر یهودستیزی در اروپا
جان هِنلی
کارشناسان از افزایش چشمگیر یهودستیزی در سراسر اروپا سخن میگویند. در سال گذشته، در فرانسه حمله به یهودیان 74 درصد بیشتر شد؛ در آلمان هم تعداد حملات خشونتآمیز یهودستیزانه بیش از 60 درصد افزایش یافت.
کارشناسان از افزایش چشمگیر یهودستیزی در سراسر اروپا سخن میگویند. در سال گذشته، در فرانسه حمله به یهودیان 74 درصد بیشتر شد؛ در آلمان هم تعداد حملات خشونتآمیز یهودستیزانه بیش از 60 درصد افزایش یافت.
اوایل ژانویه، امانوئل مکرون در نامهای به شهروندان فرانسوی گفت که وضع سهمیه برای پذیرش مهاجران ممکن است به حل بحران جلیقهزردها کمک کند. همان طور که انتظار داشتیم، این حرف بسیاری از چپگرایان را ناراحت کرد. در عین حال ما را به یاد هیلاری کلینتون انداخت که پارسال در مصاحبه با گاردین به اظهار نظر دربارهی علت اصلی ظهور پوپولیسم راستگرا پرداخت و گفت: «فکر میکنم که اروپا باید مهاجرت را کنترل کند چون همین امر آتش را روشن کرده است.»
بنا به هشدار متخصصان بهداشت، واکسنستیزیِ فزاینده در اروپا، که رسانههای اجتماعی و پوپولیستهای مخالف نظام حاکم به آن دامن میزنند، زندگی بسیاری از مردم را به خطر انداخته و موارد ابتلا به سرخک را به میزانی بیسابقه در ۲۰ سال گذشته افزایش داده است.
در چهل سالگی آنچه به «انقلاب ۵۷» معروف است تحلیلها و بررسیهای متفاوتی تا به امروز در این زمینه ارائه شده است. این مطلب از زاویهی تأملی بر مفهوم واژهی انقلاب نگاهی به موضوع داشته تا مضمون این مفهوم را زیر سؤال ببرد. در این راستا، مبحث پیش رو نه با بررسی نظرهای موافقین و مخالفین مفهوم انقلاب ۵۷ به عنوان یک پدیده و تحول سیاسی و اجتماعی بلکه با بررسی دو مکتب فکری و میراث آنها برای شناخت روند «خلق مفاهیم» و کاربرد آنها ارائه میشود.
در سال 2015، آناند گیریداراداس یکی از اعضای مؤسسهی اَسپن بود، مؤسسهای که گفتوگوهایی به سبک و سیاق تدتاک را میان «رهبران فکریِ» ثروتمند برگزار میکند: بحثهایی ظاهراً غیرسیاسی و اغلب نامتعارف که هیچ وقت بیش از حد جدلی نیست. گیریداراداس در سخنرانی آن سال خود، قواعد مرسوم را زیر پا گذاشت و مخاطبینش را محکوم کرد که با کمکهای انساندوستانهی خود به همان مشکلات اجتماعیای تداوم میبخشند که به گمان خود در حال رفع آن هستند.
موج پرشوری از کنشگریِ نوآورانه سراسر اتحاد جماهیر شوروی سابق را در بر گرفته است. من برای سازمانی کار میکنم که از کنشگران مدنی حمایت میکند، و شاهد نیرو، خودباوری و خلاقیت جدیدی هستم که با بدبینی ناظران غربی دربارهی جامعهی مدنی در این منطقه مغایرت دارد.
سقوط ونزوئلا به ورطهی آشوب سیاسی و اقتصادی در سالهای اخیر، هشداری دربارهی تأثیرات زیانبارِ وفور منابع طبیعی بر کشورهای در حال توسعه است.
در ماه دسامبر برای شرکت در سمیناری با حضور گروهی از مورخان اروپایی به مینسک رفتم. در چند مایلی پایتخت بلاروس از محل ارتکاب بعضی از بدترین جنایتهای قرن بیستم به دست نازیها و پلیس مخفی استالین دیدار کردیم. در این چند روز، با برخی از جوانان بلاروسی نیز صحبت کردم، جوانانی که مرا به آیندهی اروپای واقعاً متحد امیدوار کردند.