چرنوبیل پنهانکاری شوروی را افشا کرد
ThoughtCo
سِرهی پلوخی، که ماه گذشته جایزهی بِیلی گیفوردِ بهترین اثر غیرداستانی را برای نگارش کتاب چرنوبیل: تاریخ یک تراژدی به دست آورد، همیشه میخواست دربارهی بدترین فاجعهی هستهای دنیا چیزی بنویسد، مخصوصاً چون این فاجعه را از نزدیک به چشم خود دیده بود. وقتی این انفجار در سال 1986 در نیروگاه هستهای اوکراینی رخ داد و بخشهای وسیعی از اروپا را آلوده کرد، پلوخی مدرس دانشگاهیِ جوانی بود که پایین رودخانهی دِنیپر در فاصلهی 500 کیلومتری این نیروگاه زندگی میکرد و نگران بود که آب این رودخانه هم آلوده شده باشد. او میگوید: «در آن زمان آنجا بودم. آن ترس و وحشت را به یاد میآورم.»
همکلاسیهای قدیمی او از تشعشع ناشی از این انفجار به طور مستقیم آسیب دیدند، و خودش هم التهاب تیروئیدش را احتمالاً ناشی از قرار گرفتن در معرض تشعشع میداند. در آن زمان، اوکراین هنوز بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود، و این فاجعه چنان این کشور را متأثر کرد که پلوخی 61 ساله، که اکنون استاد تاریخ اوکراین در دانشگاه هاروارد است، احساس کرد که باید داستان این فاجعه را تعریف کند. اما بیش از حد به این واقعه نزدیک بود: اظهارنظرهای بازماندگان فاجعه بیش از اندازه احساساتی و تند و تیز بود. او به عنوان یک مورخ احساس میکرد که نمیتواند فاصلهی انتقادی لازم میان خودش و این فاجعه را حفظ کند.
تنها پس از انقلاب سال 2014 اوکراین و درگیری بعدی با روسیه بود که پلوخی احساس کرد میتواند به دیدهی انصاف به چرنوبیل بنگرد، نه تنها به این دلیل که حوادث جدید ناگهان این فاجعه را تحتالشعاع قرار داده بود بلکه به این دلیل که فهمید این فاجعه را میتوان مبنای همهی اتفاقات بعدی-فضای باز سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی، رشد جنبش ملیگرایی در اوکراین، و سقوط پنج سال بعد امپراتوریِ روبهزوال شوروی- دانست.
پلوخی در روسیه از پدر و مادری اوکراینی به دنیا آمد اما 20 سال است که در آمریکا زندگی میکند. او میگوید هویتهای چندگانهاش شبیه به «یک عروسک ماتروشکا است که وقتی آن را باز میکنید عروسک ماتروشکای دیگری داخلش میبینید.»
او میگوید، «برای فهم واقعیت باید پرسشهای اساسی را مطرح کنید و فکری باز داشته باشید. این کار برای من آسان بود چون این طور پرورش یافته بودم. اما نظرات و قصههای آدمهای زیادی را هم اضافه کردم.»
علت اصلی موفقیت این کتاب تلفیق تاریخ یک رویداد مهم جهانی و قصههای شخصی است-قصههای مدیران نیروگاه که اشتباهات هولناکی مرتکب شدند که به قیمت جان یا زندانیشدنشان تمام شد، مأموران آتشنشانی و سربازانی که با تلاش برای تثبیت نیروگاه خود را به کام مرگِ محتوم انداختند، و دانشمندانی که عیب و نقصهای نیروگاه را پنهان نگه داشتند. او میگوید، «شگرد کار این بود که نظرات آدمهای معمولی و اسناد بوروکراتیک را کنار هم قرار دهیم. گویا داوران جایزه فکر میکنند که موفق شدم این کار را انجام دهم.»
اما آیا واقعاً باید چرنوبیل را عامل اصلی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بدانیم؟ او تأکید میکند که «بین این دو اتفاق رابطهی بسیار مستقیمی وجود دارد. نخستین جنبش تودهای در اتحاد جماهیر شوروی پیرامون مسائل بومشناختی شکل گرفت، و چرنوبیل عامل آن بود. تشکیل چنین جنبشی ]تنها[ در فضای باز سیاسی ممکن بود؛ چرنوبیل و فضای باز سیاسی یکی هستند. منظورم این نیست که بدون چرنوبیل فضای باز سیاسی به وجود نمیآمد بلکه میخواهم بگویم زمان و نحوهی ایجاد فضای باز سیاسی متأثر از چرنوبیل بود. چرنوبیل فرهنگ پنهانکاری را افشا کرد و به همه ضربه زد. چرنوبیل فقط بر افراد خارج از حزب ]کمونیست[ تأثیر نگذاشت بلکه اعضای حزب، پلیس و کاگب را هم متأثر کرد؛ همه ترسیدند و این مسئله ناگهان به دغدغهی موجه کل جامعه تبدیل شد. پیش از آن، دغدغههای مشترک کل جامعه بسیار کم بودند.»
thegurdian
به نظر پلوخی، جنبش استقلالطلب اوکراین ثمرهی بسیج مردم پیرامون چرنوبیل بود. او میگوید، «شاید الان رهبران جنبش این حرف را نزنند اما در اواخر دههی 1980 همین را میگفتند.» موفقیت آنها از نظر سیاسی بسیار مهم بود. پلوخی میافزاید، «همهپرسی اوکراین ]در دسامبر 1991 دربارهی استقلال[ تیرِ خلاص به اتحاد جماهیر شورویِ در حال احتضار بود.»
امپراتوری شوروی سرانجام در همان ماه سقوط کرد. او میپذیرد که با ظهور ملیگرایی اتحاد جماهیر شوروی به هر حال در نهایت فرومیپاشید- «اکثر امپراتوریهای چندقومی و چندفرهنگی در قرن بیستم سقوط کردند»-اما چرنوبیل عاملی اساسی بود، تشعشع ساطع از آن ملت شوروی را تضعیف کرد و در بستر مرگ انداخت.
این فاجعه واقعاً تقصیر چه کسی بود؟ پلوخی میگوید، «دو گروه مقصر بودند. کسانی که تصمیمهای ]عملیاتی[ای گرفتند که به این فاجعه انجامید و مقامهای عالیرتبهای که ساکت ماندند و به مردم نگفتند که چه اتفاقی داشت میافتاد.» به نظر او، میخائیل گورباچف، رهبر شوروی، مقصر بود. او میگوید، «من گورباچف را به خاطر ساکت ماندن مسئول میدانم. دو هفته طول کشید تا با مردم حرف بزند. بسیاری گورباچف را قهرمان میدانند و واقعاً کارهای خوب زیادی انجام داد اما وقتی میگوید ]دربارهی این فاجعه[ اطلاعات کافی نداشت حرفش را باور نمیکنم.»
پلوخی خودِ نظام اتحاد جماهیر شوروی را هم به خاطر به بیراهه کشاندن علم و سرهمبندیکردن مقصر میداند. او میگوید، «به ایمنی اهمیت نمیدادند. این نگرش زاییدهی رقابت بر سر دستیابی به بمب اتمی بود؛ قربانی کردن سلامت و جان آدمها تقریباً عادی بود. این فرهنگ به متولیان نیروی هستهای منتقل شده بود.»
پلوخی در پایان کتاب با لحنی پرشور از جهانیان میخواهد که از چرنوبیل عبرت بگیرند؛ او به کشورهای غیرغربیِ خواهان دستیابی به انرژی هستهای هشدار میدهد که دغدغههای ایمنی را جدی بگیرند. او مینویسد: «آفریقا جبههی بزرگ بعدی انرژی هستهای است. الان مصر سرگرم ساختن دو نیروگاه است-اولین نیروگاههای هستهای این کشور. آیا مطمئن هستیم که همهی این نیروگاهها بیعیبونقصاند؟» همان طور که اهالی مناطق نزدیک به چرنوبیل و خودِ امپراتوری زهواردررفته و فرتوت شوروی به بهای جان خود دریافتند، خودکامگی، بیاعتنایی به بهروزی مردم و آسانگیری نسبت به ایمنی هستهای، ترکیب خطرناکی است.
برگردان: عرفان ثابتی
استیفن ماس از نویسندگان روزنامهی گاردین است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Stephen Moss, ‘Serhii Plokhy: Chernobyl exposed Soviet secrecy’, The Guardian, 16 November 2018.