تلفن همراه را کنار بگذارید
tinybuddha
رودررو: هنر ارتباط انسانی، نویسنده: برایان گریزر، انتشارات سایمون اند شوستر، ۲۰۱۹
ما آدمها بیش از هر زمان دیگر با هم مرتبط هستیم و این ارتباط را مثلاً هنگام صرف صبحانه در یک رستوران، با استفاده از اینستاگرام، و با ارسال عکسهایی برای دوستانمان در سراسر دنیا برقرار میکنیم. با وجود این، پژوهشگران از تنهایی گستردهی مردم حرف میزنند. برایان گریزر، تهیهکنندهی برندهی جایزهی اسکار، در کتاب رودررو: هنر ارتباط انسانی مینویسد: «امروزه مردم تشنهی روابط صحیح و صمیمانه هستند؛ چیزی مثل حس تعلق یا حس شناختهشدن و درکشدن؛ روابطی که ایجادش مثلاً با ایمیل یا حتی به طور حضوری چندان آسان نیست». او همچین میگوید: «هیچ کس دوست ندارد با کسی که دائم سرش توی تلفن همراه است، تعامل فکری و احساسی داشته باشد». او در عوض، ارتباط رودررو را توصیه میکند و میگوید: این نوعی «وای فای برای ارتباط انسانی است. درست همان طور که وای فای اطلاعات فراوانِ موجود در اینترنت را در اختیار ما میگذارد، ارتباط رودررو نیز امکانات بیشماری را برایمان فراهم میسازد». گریزر، در کتاب رودررو از تجربههای شخصیِ خود که طی سالها با چشم دوختن به آدمها حاصل شده است، حرف میزند. او مینویسد که چگونه این راهکار ظاهراً ساده، شغلش را رونق بخشیده و چطور تلاش در جهت این تعامل میتواند به موفقیت خوانندگان هم کمک کند. او میگوید که ذاتاً آدم جذابی نبوده و فهرست گستردهی دوستانش ناشی از ضرورت شغلیاش بوده و حتی در کودکی، نوعی خوانشپریشی (که در مدرسه تشخیص داده نشده بود) کنجکاوی و سرزندگیاش را به هم زده است. او مینویسد: «گزینهی من این نبوده که مثل دیگران برای گسترش افق دانش و دیدِ خود، به جستجو در کتابها متوسّل شوم» و اضافه میکند: «به مرور زمان فهمیدم که برای موفقیتِ بیشتر و زندگی بهتر، راه سادهتر و دردسترستری وجود دارد و آن ملاقات با مردم است.» او، این دیدارهای رودررو را قبل از این که به قدرت و شهرت برسد شروع میکند، و میگوید به عنوان نمایندهی شرکت فیلمسازی برادران وارنر، به مردم میگفته باید اسناد را شخصاً به آنها تحویل دهد و در این دیدارهای کوتاه، از آنها راهنمایی میگرفته است. وقتی که فیلمسازی را شروع میکند، درمییابد که این روابط چقدر مهم و مفید هستند. او بیش از پیش با مردم معاشرت میکند و علایق عادی آنها را با اهداف مورد نظر خود مرتبط میسازد.
همان طور که شاید از آثار خلاقانهی او، از جمله، «ذهن زیبا»، «گانگستر آمریکایی» و «نورهای شب جمعه» متوجه شده باشید، آقای گریزر، قصهگوی ماهری است. در کتاب رودررو، داستان به نحوی جذاب پیش میرود، هر چند بعد از مدتی، دیدن نام تعداد زیادی آدم کلهگنده کسلکننده به نظر میرسد. آقای گریزر، میخواهد به خوانندگانش بفهماند که توانسته تنها در یک روز، با جرج دابلیو بوش و باراک اوباما ملاقات کند؛ در یک کنفرانس، با تعریف خاطرهای دربارهی دیدار با جوناس سالک، بیل گیتس را مجبور کند که چشم از تلفن همراه خود بردارد، و یک روز هم جانِ دختر هریسون فورد را که در تصادفی در ساحل آسیب دیده بود، نجات دهد. شرح چنین ماجراهایی آنقدر ادامه مییابد تا نوبت به یک داستان استثنائی میرسد، دیداری رودرو و مهم که نتیجهی خوبی در بر ندارد. منظور دیداری فاجعهبار با ولادیمیر پوتین است، دیداری که مأموران امنیتی و حراستی پوتین آن را خیلی موفق جلوه میدهند و چنین وانمود میکنند که آقای گریزر قصد داشته فیلمی حماسی دربارهی رهبر بزرگ روسیه بسازد. آقای گریزر که کارش ساختن فیلمهای فریبکارانهی تبلیغاتی نبوده اما دوست داشته با پوتین ملاقات کند، بعداً، زمان زیادی را صرف تجزیه و تحلیل این شکست میکند و میآموزد که «وقتی واقعاً میخواهیم چیزی اتفاق بیفتد، اغلب به منطق متوسّل میشویم و برای خود داستانهایی سرهم میکنیم تا آنچه را که با حکایت مورد نظرمان جور در نمیآید توجیه کنیم.»
آقای گریزر به کسانی که میخواهند شبکهای از دوستان ایجاد کنند راهنماییهای مفیدی ارائه میدهد. او «مذاکرات کنجکاوانه» را تحسین میکند و میگوید از این گفتگوها «هیچ انگیزهای جز این ندارم که از این آدمها چیزهایی بیاموزم که فکرم را باز کند و درکام از دنیا را تغییر دهد.» او به این منظور، مرتباً در رستورانهای سطح بالا، سر میز شام، با افراد گوناگون ملاقات میکند اما در مورد آدمهایی که به صحبت از امور خانوادگی و خور و خواب تمایل دارند به صرف نهاری سرپایی یا نوشیدن فنجانی قهوه با آنها بسنده میکند تا شاید بعد از مدتی فرصتی فراهم شود و روابط دوستانهای شکل بگیرد که به سهم خود بسیار خوب و مطلوب است. آقای گریزر، قبل از هر مذاکرهی کنجکاوانهای، اوضاع را بررسی میکند و به قصد طرح بعضی پرسشهای سنجیده وارد گفتگو میشود. به قول خودش: «دقت میکنم که هدیهای با خود ببرم یا مطلبی را که برایشان جالب یا مفید باشد، مطرح کنم.» در دنیای قطبیشدهی ما، علاقهی او به دیدارهای حسابشده «با افرادی که ارزشها و آرمانهایشان همیشه با افکار من سازگاری ندارد»، بیتردید نادر است اما احتمالاً این ایدهی خوبی برای بسیاری از دیگر افراد نیز هست.
گریزر در توصیف مزایای ارتباط رودرو، به حد ملالتباری، تأکید میکند اما به درستی میگوید که توجه و تمرکز کامل برای هر دو طرف گفتگو موهبت است. ایما و اشارههای غیرکلامی گویای واقعیت ماجرا است و شما با توجه کردن میتوانید توجه دیگران را به خود معطوف کنید. آقای گریزر مینویسد: «نمایش عزتنفس زیاد، به آسانی به حساب تکبّر و خودنمایی گذاشته میشود و مردم را میراند. در مقابل، ارتباط چشمی صحیح، مثل آهنربا عمل میکند و عامل نیرومندی است برای جلب و جذب دیگران.» او ادعا میکند که با توجه به زبان بدن و انجام دادن هر کاری که رابطه را تقویت کند ــ مثل آگاهی از خصوصیات طرف مقابل ــ میتواند مذاکراتِ در حال شکست را نجات دهد (البته اگر با آقای پوتین نباشد) و احتمالاً به توافق دست یابد. او میگوید: «آنها، وقتی نگران سیر گفتگوها میشوند و علاقهی خود را از دست میدهند، نگاهشان را از من میدزدند»، و بعد به توصیف ملاقات رودررو با مارشال مترز (که بیشتر به اسم اِمینِمِ رَپِر شناخته میشود) میپردازد و آن را به سبب درونگرایی این فرد، طاقتفرسا میخواند اما همچنان به کوشش خود ادامه میدهد و در نهایت میبیند توانسته او را نسبت به مصالح و منافع خودش متقاعد کند و این موفقیتی است که از طریق تلفن هرگز به دست نمیآمد. او در این باره مینویسد: «مکالمه و مذاکره یک ساعتی طول کشید و داستانی که مترز برایم تعریف کرد، دستمایهی فیلم هشت مایل شد.» در دنیایی که مردم اشواق و علائق و نیز مناسبات شغلی خود را فقط با متن مبادله میکنند، تلاش برای ملاقات شفاف شخصی شیوهای قابلملاحظه است. آقای گریزر مینویسد: «وقتی خود را کاملاً با دیگران وفق میدهم، احتمال این که به فرصتهای احتمالی پی ببرم افزایش مییابد.» برای اکثر مردم، چنین فرصتهایی شامل جوایز دانشگاهی یا دیدار با دو رئیس جمهور در یک روز نمیشود اما این مزیتی ساده است که باید آن را دریافت.
برگردان: افشین احسانی
لورا وندرکام سخنران و نویسندهی کتابهایی دربارهی مدیریت زمان، بهرهوری و تعادل میان کار و زندگی است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Laura Vanderkam, ‘Face to Face Review: Put Down the Phone’, The Wall Street Journal, 18 September 2019.