نقش جنبشهای زنان در دموکراسیخواهی در برزیل
جنبش دموکراسیخواهی در برزیل در دههی ۱۹۸۰ دورهای حیاتی در تاریخ این کشور بود. بعد از دو دهه دیکتاتوریِ نظامی، مردم برزیل برای دستیابی به حقوق دموکراتیکشان بسیج شدند. زنان اما با سازماندهی تظاهرات و دفاع از حقوق خود نقشی تحسینبرانگیز در پیروزی این جنبش داشتند.
دیکتاتوری نظامی در برزیل
دولت نظامی برزیل، که حکومتی استبدادی بود، از سال ۱۹۶۴ تا سال ۱۹۸۵ در این کشور بر سر کار بود. سرکوب آزادیهای مدنی، سانسور و آزارواذیت مخالفان سیاسی از جمله ویژگیهای آن دوران بود.
ارتش با کودتای نظامی به پشتیبانی دولت آمریکا و برکناری اجباری رئیسجمهور وقت، ژوآو گولارت، در سال ۱۹۶۴ قدرت را در دست گرفت. دولت نظامی ادعا میکرد که برای جلوگیری از نفوذ کمونیستها در برزیل کنترل را در دست گرفته است. نیروهای سیاسی محافظهکار، فعالان بزرگ اقتصادی و ارتش ــ که نگران سیاستهای چپگرایانهی گولارت و تلاشهای او برای اصلاحات ارضی و افزایش حقوق کارگران بودند ــ از کودتا حمایت میکردند.
دولت نظامی قانون اساسی را بهحالت تعلیق درآورد، کنگره را منحل و آزادیهای مدنی را محدود کرد. دولت همچنین مطبوعات و رسانهها را سانسور و دانشگاهها را تعطیل کرد و مخالفان سیاسی را تحتتعقیب قرار داد. دولت نظامیِ اقتدارگرا برای بهدستآوردن اطلاعات و سرکوب مخالفان از شکنجه و خشونت استفاده میکرد. در این دوره هزاران نفر زندانی، شکنجه و کشته شدند.
فعالان چپگرا، سازماندهندگان کارگری، هنرمندان، روشنفکران و اعضای جوامع بومی و آفریقایی-برزیلی هدف اصلی آزارواذیت حکومت بودند. حکومت همچنین همهی مخالفان سیاسی، از جمله سیاستمداران میانهرو و حتی برخی از اعضای کلیسای کاتولیک، را هدف گرفت.
جنبش دموکراسیخواهی در برزیل
جنبش دموکراسیخواهی در برزیل در اواخر دههی ۱۹۷۰ ظهور کرد و بحران اقتصادی، سرکوب سیاسی و نابرابریهای اجتماعی به آن دامن زد. کارگران، دانشجویان، روشنفکران و فعالان سیاسی برای بازگشت دموکراسی و حقوق مدنی مبارزه کردند و با اعتصابات و دیگر شکلهای نافرمانی مدنی در مقابل حکومت ایستادند.
نقش زنان در جنبش دموکراسیخواهی
زنان، بهرغم تبعیض و بهحاشیهراندهشدن در جامعه، نقش مهمی در جنبش دموکراسیخواهی در برزیل داشتند. آنها گروههایی از زنان با پیشینههای متفاوت را گرد هم آوردند تا دربارهی نگرانیهای مشترک با یکدیگر گفتوگو کنند. افزون بر این، آنها در سازمانهای حامیِ برابری جنسیتی و دموکراسی، از جمله اتحادیههای کارگری و گروههای دانشجویی، نیز فعالانه مشارکت میکردند.
زنان برزیلی به شکلدهیِ دستورکار جنبش دموکراسیخواهی کمک کردند و برای دستیابی به حقوق باروری، محو خشونت خانگی و گنجاندن زنان در تصمیمگیریهای سیاسی کوشیدند. آنان از تاکتیکهای خلاقانهای همچون سازماندهی تئاتر فمینیستی و شعرخوانی برای افزایش آگاهی بهره جستند.
نمونههایی از کمکهای زنان به جنبش دموکراسیخواهی
نشستهای فمینیستها در دههی ۱۹۸۰ در افزایش آگاهی درمورد مسائل زنان و ترویج برابریِ جنسیتی در برزیل نقشی اساسی داشت. این نشستها با گردهمآوردن زنان در سراسر کشور به همبستگی و اقدام جمعی پیرامون حقوق زنان و حمایت از سیاستها و برنامههای حامیِ زنان برزیلی کمک کرد.
در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ شمار فزایندهای از زنان طبقهی کارگر به گروههای بهداشت اجتماعی، آشپزخانههای محلهای و دیگر انجمنهایی پیوستند که خواهان بهبود شرایط زندگی اعضای پایینترین قشر جامعه بودند.
یکی از نمونههای مهم کمک زنان به جنبش دموکراسیخواهی جنبشِ «زنان مدافع عفو» بود. این جنبش، که در سال ۱۹۷۵ بنا نهاده شد، یکی از فعالترین گروههای مخالف دیکتاتوریِ نظامی بود. این جنبش به رهبریِ تِرزینها زِربینی، وکیل و فمینیست برزیلی، و هفت زن دیگر کوشید تا افکارعمومی را بسیج کند و سازمانهای نمایندهی بخشهای وسیعی از مردم را تشویق کرد تا به مبارزه برای عفو عمومی و بیقیدوشرط بپیوندند. اکثر اعضای این گروه را زنانی تشکیل میدادند که شاهد شکنجه و قتل شوهران خود بهدست مأموران حکومت نظامی بودند. فعالیت این سازمان همدردی بخش بزرگی از جامعه و گروههای مختلف سیاسی را برانگیخت. سازمانها و انجمنهای مهمی همچون کنفرانس ملی اسقفهای برزیل، انجمن وکلای برزیل، انجمن مطبوعات برزیل، سازمانهای دانشجویی و... از جملهی این سازمانها بودند. این زنان تظاهرات را سازماندهی کردند، به مقامات نامه نوشتند و برای درخواست آزادی زندانیان سیاسی امضا جمعآوری کردند.
علاوهبراین، میتوان به نقش زنان در سازماندهیِ اعتصابات کارگری اشاره کرد. یکی از چشمگیرترین نمونههای این اعتصابات اعتصاب ۴۱روزهی فلزکاران در سال ۱۹۸۰ در یکی از مناطق بزرگ سائوپائولو، معروف به منطقهی «ABC» (سه ناحیهی سانتو آندره، سائو برناردو دو کامپو و سائو کائتانو دو سول)، بود. اعتصاب کارگران فلزکاری یکی از بزرگترین اقدامات کارگری در تاریخ برزیل بود که توسط اتحادیهی کارگران فلزکار در واکنش به پیشنهاد کاهش دستمزد و سایر اقدامات ریاضتیِ رژیم نظامی سازماندهی شد. هرچند اکثر کارگران مرد بودند (تنها ۹درصد از جمعیت کارگران را زنان تشکیل میدادند) اما زنان نقش گستردهای در سایر فعالیتها، همچون تهیهی غذا برای اعتصابکنندگان، ایفا کردند. از سوی دیگر، زنان بهلطف شناخت محلات و بسیج نیروی مردمی توانستند اطلاعات مهمی را دربارهی تحرکات پلیس و اعتصابشکنان در اختیار اتحادیههای کارگری بگذارند. علاوه بر این، زنان با حمایت از اعتصابیون در دو رویداد مهم نقشی کلیدی داشتند: بازپسگیری استادیوم «ویلا اقلیدس» در اول ماه مه و «پیادهرویِ فلزکاران برای ازسرگیریِ مذاکرات» در هشتم ماه مه.
واکنش دولت به فعالیتهای زنان
دولت نظامی پس از تسخیر قدرت، با تأکید بر مفهوم «خانواده، خدا و نظم»، از تصویر زن سنتی بهعنوان نماد ایدئولوژی محافظهکار استفاده کرد. با اتکا به این شعارْ رهبران رژیم جدید به دیدگاههای سنتی درمورد نقشهای اجتماعی زنان متوسل شدند و برای کسب مشروعیت و حمایتْ زنان را به مشارکت سیاسی و اجتماعی تشویق کردند.
اما تشویق و حمایت اولیه از مشارکت زنان در جنبشهای سیاسی و اجتماعی برای حکومت اقتدارگرای نظامی نتیجهای معکوس داشت. از یک سو، حکومت ناخواسته موجب تقویت حس مشترک هویتی در میان زنان شد و، از سوی دیگر، زنان را بهعنوان حامیان حقوق اساسی بشر و مروج بهبود استانداردهای زندگی برای خانوادههایشان به رسمیت شناخت. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ شمار فزایندهای از زنان طبقهی کارگر به گروههای بهداشت اجتماعی، آشپزخانههای محلهای و دیگر انجمنهایی پیوستند که خواهان بهبود شرایط زندگی اعضای پایینترین قشر جامعه بودند. بنابراین، زمانیکه فقیرترین بخش جامعهی برزیل بهعلت بحران اقتصادی شاهد کاهش سطح زندگی در دههی ۱۹۷۰ بود، زنان دولت نظامی را مانعی در برابر ایفای نقش اصلیشان شمردند و به سازماندهی علیه دولت نظامی روی آوردند.
از سوی دیگر، برخلاف اکثر سازمانها و جنبشهای سیاسی دیگری که به دستور دولت نظامی اقتدارگرا سرکوب میشدند، جنبشهای زنان فضای منحصربهفردی یافتند که تحت لوای آن میتوانستند با یکدیگر متحد شوند. حکومت با بیرونراندن سازمانهای چپگرا از عرصهی سیاسی فضا را برای جنبشهای زنان باز گذاشت. بنابراین، دولت نظامی در تلاش برای کاهش فرصتهای سیاسی چپگرایان ناخواسته فرصتهای سیاسی جنبش زنان را افزایش داد. درنتیجه، زنان توانستند سازماندهی کنند و از فضای سیاسی ایجادشده برای پیشبرد برنامههای منحصربهفردشان بهره ببرند.
پس از حذف گروههای چپگرا، بسیاری از زنانی که قبلاً فعال چپگرا بودند رهبران جنبش زنان برزیل شدند. این زنان در غیبت گروههای چپگرا از فضای سیاسی موجود برای پیشبرد برنامههای خود بهره جستند. پس از ظهور این زنان در صحنهی سیاست برزیل، دولت نظامی اقتدارگرا از مشروعیت لازم برای سرکوبشان بیبهره شد. برای مثال، وقتی سازمان ملل سال ۱۹۷۵ را «سال جهانی زنان» اعلام کرد، تظاهرات روز جهانی زن در آن سال به یکی از اولین تظاهرات عمومی بدل شد که از سوی حکومت نظامی مجاز اعلام شد و زنان برزیلی از این فرصت بهنحو شایانی استفاده کردند. بسیاری این تظاهرات را جرقهای میدانند که به ایجاد بسیاری از دیگر گروههای سیاسی زنان انجامید.[1]
مشارکت زنان در جنبش دموکراسیخواهی برای موفقیت این جنبش، کمک به بسیج جوامع، بهچالشکشیدن روایت غالب دیکتاتوری و دفاع از حقوق گروههای بهحاشیهراندهشده ضروری بود. فعالیت زنان به ایجاد جامعهای دموکراتیکتر در برزیل کمک کرد و جنبشهای زنان و فعالان زن، بهرغم مواجهه با موانع و چالشهای مهم، دستاوردهای مهمی در پیشبرد حقوق زنان و ترویج برابریِ جنسیتی داشتند.
[1] Sonia Alvarez (1990) Engendering democracy in Brazil. Princeton, New Jersey: Princeton University Press.