تهران، شهرِ هفتم از هفت شهر کتاب «سودای نسرین» است. آنجا که مسافران سرگردان طریقِ عشق و صبر و هجر از جایجای عالمِ سیر در سایهی سودای نسرین به یکدیگر وصل میشوند. هریک از هفت فصل (بخوان هفت شهر) کتاب، به شرح احوال یکی از شخصیتهای داستان میپردازد تا عاقبت راز سر به مهر تمام شخصیتهای این داستان بلند در تهران سمر میشود.
اخیراً گالری Ag در تهران نمایشگاهی از عکسهای محسن یزدیپور را برگزار کرد و کتاب او منظری برای ندیدن رونمایی شد. محسن یزدیپور دانشآموختهی کارشناسی ارشد عکاسی از دانشگاه هنر تهران است و بارها در داخل و خارج از ایران عکسهایش را به نمایش گذاشته است. او در«منظری برای ندیدن» به ثبت پارههایی از تهران پرداخته است. تهران به دید او شهری است نه برای قدم زدن و خاطرهسازی و مجال، که برای گذر از سر تعجیل و برای ندیدن.
فردا با پرواز ساعت ۲ بعدازظهر به استانبول خواهیم رفت. هیچ درکی ندارم از این که استانبول چطور جاییست، جز عکسهایی که در اینستاگرام دیدهام و رنگهای شاد و بورِک و کباب ترکی و ایرانیهایی که مثل من و خانوادهام استانبول را برای دیدار پس از سالها دوری انتخاب کردهاند. استانبول برای ما شده است میعادگاه دیدار. جاهای دیگری هم بود که میتوانستیم انتخاب کنیم، مثلاً گرجستان. مثلاً قبرس یا ارمنستان، با اینحال اغلب استانبول را انتخاب میکنیم.
ماهی گلیها، سبزهها و سنبلها بازار تجریش را به تصرف خود درآوردهاند. سالی دیگر سپری شده و نوروز مثل هر سال در بازار تجریش بیشتر به چشم میآید. در گوشه و کنار، دستفروشها بدون توجه به پلاکاردهای بساط ممنوع شهرداری نشستهاند و بوی سنبل و سمنو پیادهروها را پر کرده.
در این نقطه از شهر، آدمها مشکلات عمیق خودشان را به دو شکل حل میکنند: صدمه زدن به خود یا صدمه زدن به دیگران. رسیدگی به روانِ خسته جایی در سبد خرید خانوار ندارد. کتاب و تفریح و سفر هم همینطور...
تابستان ۹۱، ضمن همکاری با یک مؤسسهی غیردولتی که به زنان آسیبدیدهی اجتماعی در تهران خدمات درمانی و بهداشتی میداد، مجموعه عکسی از این زنان تهیه کردم - زنان کارتنخواب، کارگران جنسی، زنان معتاد یا مبتلا به بیماری ایدز و اچآیوی و... که داستانهایی از زندگی خودشان را برایم شرح دادند.