رورتی فقط مدافع رویکرد درمانگرانه به فلسفه نبود، بلکه میخواست خودِ فلسفه را به درمانگری مبدل کند، فلسفه را برای همگان واقعاً دسترسپذیر سازد و پیوندهای سرراستتری بین فلسفه با دغدغههای افراد عادی برقرار کند. حاصل چنین کاری عملاً پیامدهای سیاسیای فراتر از محدودههای مرسوم فلسفه داشت.
تصمیمهای سیاسی ما تا چه اندازه باید مبتنی بر فهم روزمره و باورهای اکثر مردم، و تا چه حد باید مبتنی بر نظر تخصصیتر و پیچیدهتر خبرگان حقوقی، علمی یا اقتصادی باشد؟ چطور میتوان موازنهای عملی میان این دو برقرار کرد؟ کتاب تاریخ مختصر دموکراسی و حقیقت به یکی دیگر از مشکلات اصلیِ «نظام حقیقت» دموکراتیک میپردازد: تنش میان شناخت نخبگان و «شعور» مردم عادی.
اکنون مدتی است که «اعتماد» و دوران عسرتش در کانون توجه نسخهپیچهای امور اجتماعی و سیاسی قرار گرفته، نسخهپیچهایی که از لجاجت بیماریهای گوناگون بیمارانشان نگراناند، و از مقاومت سرسختانهی این بیماریها در برابر درمان و از بیهودگی چشمگیر داروهای موجود در قفسهی داروخانهها سرخورده و مأیوس شدهاند.
با ظهور فنآوریهای جدید ارتباطی و تکثیر رسانهها و منابع اطلاعرسانی، در حال حاضر با حجم عظیمی از اطلاعات مواجه ایم، انبوه اطلاعات متناقضی که همه خود را به عنوان «حقیقت» مطرح میکنند. این وضعیت چه عواقبی دارد؟ و با چه تمهیداتی میتوان با آن مقابله کرد؟