عکسهای شهاب میرزایی از کوبا، در ماه اکتبر ۲۰۱۹ در گالری فرویراوم بورگنلند اتریش نمایش داده شد. در عکسهای او که از قاعدهی عکسهای توریستی یعنی ثبتِ صرفِ زیباییها پیروی نمیکنند، با انسان کوبایی و جهانش آشنا میشویم. انسانی که خستگی و امیدواری توأمان برجستهترین خصوصیتش است.
هنوز انقلاب به پیروزی کامل نرسیده بود که حمله به تن زنانه از سوی مردانِ جامعه در خلأ قدرت میان دو حاکمیت آغاز شد. در بهمن ۵۷، مردان انقلابی به قلعهی شهر نو که به محلهی غم هم معروف بود و زنان روسپی در آن میزیستند، حمله کردند و زنان شهر نو، ساکنان محلهی غم، را به آتش کشیدند.
زنی که آن روز آمد تا در یک دورهی آموزشی یکروزه شرکت کند، مانتوی سبز رنگباختهای به تن داشت و شالی کهنه بر سر. صورتش مثل بقیهی کسانی که ماهها از مسیر کوه و جنگل...
حدود دوازده سال پیش، میان مخالفت دو خانواده، در ایران ازدواج کردم. آن وقت ها حدود بیست و هشت، نه سالم بود. منطقا در آن سن باید میتوانستهام برای خودم و زندگیام تصمیم بگیرم اما گاهی منطق انسانی حتا در بدیهیترین شکلش با واقعیت موجود نمیخواند. اگر به خواست من بود...
اگر نمای خانهها، شمایلی از ساکنان آنها باشد، من از استانبول توریستی آمدهام به فقر حاشیه سر بزنم و حالا که اهالی محله دوربین عکاسی را خوش ندارند، از درگاهی خانههایشان عکاسی کردهام که نشان دهم که در اینجا هم امید و شادی هست. در چشمهای زنی که گل میکارد هرچند ممکن است فردا خانهاش از فرط کهنگی فرو بریزد.