بعد از انقلاب اسلامی ایران، نام حسین امانت، معمار «برج آزادی» تهران، در فهرست مرگ قرار گرفت و معمار جوان مجبور به فرار از کشورش شد. امانت، که به دلیل پیروی از آیین بهائی تحت تعقیب بوده، از برخورد مقامات جمهوری اسلامی با بهائیان انتقاد کرده و آنان را به تجدید نظر در رفتارشان فرا میخواند.
مدرنیسم از تأثیرگذارترین جنبشهای ادبی و هنری در نیمهی اول قرن بیستم بود، و ازرا پاوند، شاعر نامدار آمریکایی، از مهمترین پیشاهنگان این جنبش به شمار میرفت، جنبشی که شکلدهندهی گروهی از مهمترین نویسندگان و شاعران قرن بیستم مثل الیوت، جویس و همینگوی شد. به هنگام سفر عبدالبهاء به لندن، پاوند به ملاقات او رفت و آشنایی و دیدار با او را به دوستان خود در حلقهی مدرنیستها هم توصیه کرد.
عبدالبهاء با بسیاری از اندیشمندان معاصر خود در جهان اسلام که به دنبال اصلاح و تغییر جوامع مسلمان بودند ارتباط دوستی و همفکری داشت، از جمله محمد عبده، متفکر اصلاحطلب مصر
نزدیک به یک و نیم قرن پیش عبدالبهاء متوجه روند جهانى شدن بود و در پى جهانى کردن جامعهی بهائی
آیا «اقلیت دینی» مفهومی تحقیرآمیز است؟ نقش حکومت، مردم و روشنفکران در نقض حقوق شهروندی بهائیان چیست؟ آیا بهائیان همچون اعضای یک فرقه رفتار میکنند و احساس شهروندی ندارند؟ حسین قاضیان به این پرسشها پاسخ میدهد.
مهر ۵۸، با باز شدن مدرسهها، چیزی که پدرم نگرانش بود شروع شد. معلمها و کارکنان مدرسه به او بیاعتنایی و از او دوری میکردند. تا سال پیش، معروف بود که دمِ گرمِ پدرم یاغیترین دانشآموزان نوجوان را رام میکند و عبوسترین معلمها را مهربان. چون بچهها را دوست داشت، آنها هم دوستش داشتند. حالا همهی آنهایی که تا سال قبلش برای دوستیاش سر و دست میشکستند، انگار با یک جذامی روبهرو میشدند...