در «مردی که پوستاش را فروخت» [یکی از پنج نامزد نهاییِ جایزهی بهترین فیلم بینالمللی در مراسم اسکار 2021] یک مرد سوری که خواهان مهاجرت به اروپا است، میپذیرد که به بوم نقاشیِ یک هنرمند بحثانگیزِ معاصر تبدیل شود.
کتاب عظیم جوزف هنریک، عجیبترین مردم جهان، خیلی زود به اثری در یک ژانر خاص تبدیل شده است: چیزی که شاید بتوان آن را «تکاملگرایی اجتماعیِ معاصر» نامید که به دست فردی دانشگاهی برای مخاطبی عام و عمدتاً غیردانشگاهی نوشته شده است. شناختهشدهترین اثر در این ژانر کتابِ جَرِد دایموند با عنوان تفنگها، میکروبها، و فولاد (1997) است.
سایهی خدا کتابی است جنجالی. اَلن میخائیل، مورخ دانشگاه ییل، که در کارنامهاش سه کتاب دانشورانه و آرشیومحور دربارهی تاریخ امپراتوری عثمانی به چشم میخورد این بار تغییر جهت داده و به تاریخ جهان پرداخته است. او در این کتاب جدید با ارائهی روایتی جذاب نگرشهای مرسوم دربارهی چگونگیِ «ظهور غرب» در پانصد سال اخیر را به چالش میکشد.
ژولین بندا، نویسندهی فرانسوی، «گفتار خطاب به ملت اروپا» را در سال 1933، یعنی سال به قدرت رسیدن نازیها نوشت و در آن از اروپاییها خواست تا حول ارزشهای عام مشترک خود و علیه هیولاهای نوظهورِ ملیگرایی متحد شوند. با پیشروی اروپا به سمت قتلعام روح خود و مردمانش، بسیاری به خود جرئت دادند که همچنان رؤیای امر غیرممکن را در سر بپرورانند.
برای نیرمال ورما (۲۰۰۵-۱۹۲۹)، نویسندهی هندی، شهر پراگ دروازهی ورود به ذهنیت اروپایی از راهی سوای زبان انگلیسی بود. حتی پس از بازگشت ورما به هند در دههی ۱۹۷۰ و توجه بیشتر او به هویت هندی، فرهنگ و ادبیات اروپایی جایگاه ویژهی خود را در آثار او حفظ کرد.
هلند در قرن هفدهم به یکی از قدرتهای جهانی تبدیل شد و به لطف ثروت هنگفتی که کمپانیهای هند شرقی و غربی به بار آوردند در عرصههای تحقیق علمی و کوششهای هنری ترقی کرد. اما این دوران همراه با خشونتهای استعماری در مقیاس وسیع و فعالیت گسترده در تجارت بردگان بود.