از مدتها قبل فضای حاکم بر شبکههای اجتماعیِ آنلاین طوری بوده است که اگر کاربری بگوید یا نشان دهد که هلیم را با نمک میخورد نه با شکر، آماج سنگینترین حملات و رکیکترین ناسزاها قرار میگیرد.
بارها از فعالان نامداری که توسط نهادهای امنیتی بازداشت و زندانی شدهاند شنیدهایم که بازجو از آنها خواسته از ایران بروند، گذرنامهی ضبطشده را پس داده و بهرغم آزادی موقت، آنها را ممنوعالخروج نکرده است.
بر اساس آمار سال ۱۴۰۰، شمار زنانِ خانهدار در ایران ۲۱ میلیون نفر است. آیا میتوان همهی آنها را به تنبلی و بیمسئولیتی و مصرفکنندگی متهم کرد؟
کلمههایی هستند که از فرط استفاده از معنا و مفهوم خالی شدهاند. مثل ظرفهایی خالی میمانند که با هر چیز میتوان آنها را پر کرد و هویتی دلخواه به آنها داد. یکی از این کلمهها «مردم» است. کلمهای که در ادبیات سیاسی ایران کارکردی ویژه دارد و در دوران انتخابات حتی بیش از حالت عادی به گوش میرسد.
وقتی یک هنرمند کاری غیراخلاقی انجام میدهد با اثر هنری او چه باید کرد؟ همچنان مخاطبش باشیم و اثر را جدا از صاحبش بدانیم یا اینکه آن را بخشی از آدمی بشماریم که دست به کاری غیراخلاقی زده و تحریمش کنیم؟
«نمیتوانستم به خانوادهام بگویم». این جملهای است که در مورد بسیاری از آزاردیدگان جنسی مصداق دارد. بخش بسیار کوچکی از آزاردیدگان از تجربهی تلخ خود با دیگران حرف میزنند و این دیگران، حداقل در ایران و برپایهی مشاهدات (چون هیچ آمار رسمی در این باره وجود ندارد) شامل خانوادهی درجهی یک نمیشود. خانواده معمولاً آخرین جایی است که در آن، فرد آزاردیده سکوتش را میشکند و از آنچه بر او رفته سخن میگوید.