هلند در قرن هفدهم به یکی از قدرتهای جهانی تبدیل شد و به لطف ثروت هنگفتی که کمپانیهای هند شرقی و غربی به بار آوردند در عرصههای تحقیق علمی و کوششهای هنری ترقی کرد. اما این دوران همراه با خشونتهای استعماری در مقیاس وسیع و فعالیت گسترده در تجارت بردگان بود.
در دههی ۱۶۵۰ میلادی، بِلز پاسکال، فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی، یکی از نامتعارفترین گزینگویههای کل تاریخ را بر زبان آورد: «تنها علت بدبختی آدمی این است که نمیتواند بیسروصدا در اتاقش بماند.»
وقتی ارتش آلمان نازی در مارس ۱۹۴۴ مجارستان را اشغال کرد این کشور میزبان بزرگترین جامعهی یهودی اروپا بود اما تا ژوئیهی همان سال بیش از نیمی از ۸۲۵ هزار یهودیِ مقیم این کشور روانهی اردوگاههای مرگی نظیر آشوویتس و بوخنوالد شده بودند. تا پیش از آزادسازی کامل بوداپست به دست سربازان اتحاد جماهیر شوروی در فوریهی ۱۹۴۵ دهها هزار تن از یهودیان ساکن دو گتوی کوچک و بزرگ بوداپست هم به قتل رسیدند.
توانایی به یاد سپردن، خاکی است که خاطرهها در آن میرویند و خاطرهها، میوهی این خاکاند. حافظه و توانایی به خاطر سپردن، تفاوت بنیادین انسان است با حیوانات و گیاهان؛ اولین لازمهی رشد و بلوغ ماست. بارها احساس کردم که این توانایی ما حتی از توانایی خوردن، لباس پوشیدن و نفس کشیدن مهمتر است.
دیوارنویسیها گاهی صریح است و گاهی در لفافه. یکی مستقیم پیام میدهد «همجنسگرایی بیماری نیست، همجنسگراستیزی بیماری اجتماعی است». و دیگری با زبان شعر میگوید «برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت».
گاه فکر میکنم که سرنوشت ملتها و آدمها چقدر شبیه هم است. یا در آرزوی آیندهاند و یا در حسرت گذشته! جوانی ۱۹ ساله بودم که در شهری دور دانشجو شدم. اولین روزی که در محوطهی بزرگ دانشگاه تنها ماندم، خوب به یادم هست. بعد از چند روز که با پدر و برادرم در شهر جدید سپری کردیم، بالاخره روز آخر رسیده بود. از صبح تا ظهر گپ زدیم و بعد از ظهر بود که پدر و برادرم را در آغوش کشیدم، خداحافظی کردیم، و رفتند.