سالهاست که دلم میخواهد این خودانتقادی را جایی بنویسم، اینکه چطور تکتک ما ناگهان بیآنکه متوجه باشیم در سال ۸۸ به صرف دستگیری و زندان رفتن، به نحوی تبدیل به قهرمان شدیم. اینکه چطور بعضی از آدمهایی که در آن خردادماه دستگیر شدند و به زندان رفتند، و نه همهی آنها، پس از آزادی با دنیای متفاوتی مواجه شدند که آنها را قهرمان میپنداشت و به تبع آن انتظار اعمال قهرمانانه از آنان داشت.
فمینیسم و سرمایهداری هر دو در بحران هستند. نه به این معنا که منطقِ مجموعهای از هنجارها، ایدهها و اعمالی که پایه و اساس سرمایهداری یا فمینیسم را تشکیل میدهند در خطر فروپاشی است بلکه به این معنا که ما دقیقاً به نقطهی فروپاشی رسیدهایم.
دنیل السبرگ و ادوارد اسنودن که با فاصلهی بیش از چهل سال، یکی در سال ۱۹۷۱، و دیگری در سال ۲۰۱۳ اسناد محرمانهی نظامی و اطلاعاتی آمریکا را برای آگاهی عموم افشا کردند، چندی پیش (در فوریهی ۲۰۱۷) با هم در یک جلسه عمومی، دربارهی انگیزههای خود گفتگو کردند.
پس از چهاردهه سکوت و سرکوب و برچیده شدن بسیاری از رشتههای قهرمانی به این دلیل که مغایر با ارزشهای اسلامی تشخیص داده میشد، حالا انگار زمان عصیانگریِ زنان ورزشکار رسیده است. عصیانی که رسانههای حکومتی و مسئولان فدراسیونها تلاش دارند تا آن را کماهمیت جلوه دهند و این مقاومت در برابر تمام آموزههای این سالها را به فریبخوردگی تقلیل دهند.
با تغییر روند پذیرش پناهجویان ایرانی در آمریکا، در ماههای پایانی دولت باراک اوباما و پس از آن، دونالد ترامپ، شمار زیادی از ایرانیان پناهجو در ترکیه که پروندهشان از طرف سازمان ملل پذیرفته شده و منتظر سفر نهایی به آمریکا بودند، با قوانین جدید مهاجرتی، چندسالی است که در ترکیه گیر کردهاند. نه راه پس دارند و نه راه پیش.
با اینکه کاملاً واضح صدایشان را میشنیدم اما مرتب به خودم میگفتم داری دیوانه میشوی، مگر میشود کسی در شعاعی آنقدر نزدیک به تو، شعار مرگ بر دیکتاتور بدهد. آخرینبار وقتی دوباره صدا را شنیدم، بلند شدم و روی دیوار کنار سرم نوشتمش، تا وقتی که صبح بیدار میشوم چیزی ثبت شده از دیشب، باقی مانده باشد و مطمئنام کند که خواب و خیال نبوده است. این وضعیت دقیقاً چیزی است که بازجو میخواهد.