کنشگری قطعاً میتواند به تقویت دموکراسی کمک کند، ولی فقط به این نیست که گروههای کنشگر تشکیل دهیم و از مردم بخواهیم مشارکت کنند. کنشگری وقتی میتواند منجر به تقویت دموکراسی شود که افق امکانات پیش رویش را باز نگه دارد.
زمانهی غریبی است. خاطراتمان را برای روز مبادا ضبط میکنیم. مدام عکس و فیلم میگیریم. مدام مینویسیم. انباشتهشان میکنیم در گوشیهای کوچک همراهمان، در کارتها و بستههای حافظه، در شبکههای اجتماعی. انبوهی از خاطره بیرون انبار میکنیم. و اندکی خاطره درونمان و با ما میماند. آیا بلایی سر حافظهی ما آمده است؟ چرا ما گذشته را بیشتر و راحتتر از گذشته فراموش میکنیم؟
نزدیک به دو دهه است که نروژ همواره به عنوان بهترین یا یکی از بهترین کشورهای جهان برای زندگی شناخته میشود. معیار این ارزیابی شاخص توسعهی انسانی سازمان ملل متحد است. اما آیا واقعاً نروژ بهشت زندگی است؟ پژوهش تازهای که در نشریهی علمی و معتبر «مطالعات جمعیت و توسعه» منتشر شده نظر متفاوتی دارد.
اوضاع ایران و آمریکا شباهت جالبی دارد: هر دو کشور در مخمصهای گفتمانی گرفتار شدهاند؛ بحثهای داغی در سپهر عمومی بر سر مسائل ریز و درشت در جریان است اما مسائل مورد مناقشه حل نمیشوند، روی هم تلنبار میشوند و به تعدادشان افزوده میشود. انگار که در بحث – به خصوص وقتی که پای ایمان راسخ در میان است - پیش نمیرویم، تنها فرو میرویم. وضعیت آچمز به استیصال میانجامد. درماندگی و ناتوانی از پیش بردن بحث کلافهکننده است و به نفرت و خشونت دامن میزند.
توجه کردن و جلب توجه کردن همیشه مشکل بوده است. ما محتاج دیده شدنایم و بیوقفه در حال تلاش و رقابت برای جذاب کردن خودمان به منظور جلب توجه بیشتر. اما در زمانهی ما که اطلاعات از در و دیوارش میریزد این مشکل حاد و بغرنج شده است و توجه به متاع محدود و کمیابی تبدیل میشود.
کمتر از شش ماه پیش از آغاز جنگ عراق با ایران، صدام در یک سخنرانی ایرانیها را «بزدل و کوتوله» خواند که خیال دارند «انتقام شکست جنگ قادسیه» را بگیرند و وعده داد که به نیابت از تمام عراقیها و بلکه تمام اعراب خاطرهی قادسیه را زنده نگه میدارد و جلوی ایرانیها میایستد. جنگ ایران و عراق در گفتمان رسمی رژیم بعثی عراق «قادسیهی صدام» خوانده میشد.