دلام برای فریاد کشیدن بر سر داور در هوای سرد استادیوم فوتبال تنگ شده است. دلام برای لذت شعار دادن و آن زمانی که صدای نازکام با صدای هماهنگ جمع پیوند میخورد و کامل میشود تنگ شده است. دلام برای آن حس قلقلکوار که ترکیبی است از اضطراب و سرگیجه تنگ شده است، همان حسی که در لحظهی ورود به جمعیت حاضر در جشنواره، فوتبال، کارناوال یا تظاهرات به آدم دست میدهد.
روشنفکر لبنانی، جبران خلیل جبران، درست میگفت که «آنانی که با جوهر مینویسند شبیه به آنهایی نیستند که با خون دل مینویسند.» و نویسندگان فمینیست عرب بهترین مصداق این گفتهاند.
مکزیک شهرتی دیرین در پذیرش مقامات سیاسی مخلوع و مخالفان سیاسی دارد: لوئیس بونوئل، فیلمساز تبعیدیِ اسپانیایی، برادران کاسترو، ارنستو چه گوارا و محمد رضا پهلوی تنها چند نمونهی مشهور از این پناهجویاناند. اما همه فرجام خوشی نداشتند از جمله مهمترین پناهجوی مکزیک، لئون تروتسکی.
حکایتی هست که میگوید یوزف استالین از هملت نفرت داشت. شاید داستان شکسپیر دربارهی فتنهی خونین در دربارِ دانمارک استالین را به یاد سیاستهای کرملین میانداخت ــ آیا نقد از اولی به نوعی نقدی ضمنی از دومی نبود؟ در روایتی دیگر آمده است که استالین به شاهزادهی دانمارکیِ شکسپیر بسیار علاقه داشت و هملت در میان معدود شخصیتهای شکسپیری بود که استالین از آنها نام میبرد.
داستان زنانِ کرواتی که از شهر محصور ووکوار فرار کردند و در مدرسهای مستقر شدند که رهبر یوگسلاوی تیتو آن را بنیان نهاده بود اکنون تبدیل به نمایشی شده است که تأثیرات جنگ را از دیدگاه زنان نشان میدهد.
در این سه دهه تنها تعداد انگشتشماری از مسئولان حکومتِ سرکوبگر چائوشسکو به صورت قانونی مجازات شدهاند و تا کنون هیچ پروندهی جناییای در مورد دهها هزار کودکی که در شبکهی غیرانسانی بازداشتگاههای کودکان مورد آزار قرار گرفتند تشکیل نشده است. به نظر میرسد که اوضاع به زودی تغییر خواهد کرد.