«از میانبردن چند هیولای منفرد راحتتر است تا مقابله با میانمایگیِ غیراخلاقی و بیانتهایی که در میلیونها نفر نهفته است.»
با گرد هم آمدنِ چرچیل، استالین و روزولت در تهران (۲۸ نوامبر تا ۱ دسامبر ۱۹۴۳) ایدهی جمعشدن آدمها و خوکها دور یک میز و توافق نهاییِ آنها، در ذهن اورول نقش بست.
«تا سال ۱۹۴۵ او پدری بود که میتوانستم به وی افتخار کنم؛ اما بعد از ۱۹۴۵، او یک مجرم جنگی بود.» این کلمات را آرنولد اشپر، فرزند آلبرت اشپر، وزیر تسلیحات هیتلر، بر زبان آورد. اینگونه اظهار نظرها چیزی بود که صدها هزار آلمانی ناچار بودند پس از جنگ جهانی دوم با آن رودررو شوند.
... میتوانی او را محاکمه کنی. هر چند وقت یکبار به اعدام محکومش کن ... شازده کوچولو جواب داد: «دوست ندارم کسی را به اعدام محکوم کنم.»
احزاب چگونه چراغ حقیقتگویی را در انسان خاموش میسازند؟ آیا دموکراسی بدون احزاب قابل تصور است؟
«باید امشب بیایم و با قلبت سخن بگویم.» این نخستین سطر از اولین نامهی عاشقانهی مارتین هایدگر به هانا آرنت است.