دیوژن کلبیمسلک نخستین جهانوطن بود. وقتی از او میپرسیدند اهل کجاست، نه از طبقهی اجتماعیِ خود حرف میزد، نه از جنسیت یا تبار یا موقعیت اجتماعیاش به عنوان یک انسان آزاد. فقط میگفت که «جهانوطن» است. مارتا نوسبام، فیلسوف ۷۳ سالهی آمریکایی، در کتاب سنت جهانوطنی: آرمانی شرافتمندانه اما معیوب، با بازگویی این داستان اعتبار این ایده را میسنجد.
« این ایام بسیاری از اصول و نوامیس که در نظر مردم همواره مسلم و مقدس بود، از مسلم بودن و قدس افتاده است یا لااقل مثل سابق محل اتفاق نیست... از جملهی آن اصول، حب وطن و علاقهی ملیت است که منکر آن شده و درصدداند به احساسات بینالملل تبدیل نمایند.»
ما دوگونه وطن داریم. یکی آنکه میان دریای مازندران و خلیج فارس قرار دارد، با کوههای بلند و رودهای کمآب و صحراهایی فراخ و ریگزارها و شورهزارهایی گرم و خشک و بیشههایی که از چند قرن پیش، باز رو به کاستی داشته است و درختانی که نسل بسیاری از آنها را تبر زغالگران و ارّهی تختهسازان...
از کشتار آمریتسار چه میدانیم؟ «اودام سینگ» که بود و چرا نام مستعار «رام محمد سینگ آزاد» را برای خود برگزید؟ آیا گاندی و نهرو با «وطنپرستی» به سبک او موافق بودند؟