قانون حمورابی. ماگنا کارتا. اعلامیهی استقلال. در طول تاریخ بشر، چنین نوشتههایی ادعا کردهاند که مردم شایستهی آزادی، امنیت و شرافتاند. چرا بهرغم تفاوتهای فرهنگی عظیم میان قارهها و تنوع اجتماعی شدید در پهنای هر قاره، مفاهیم بنیادین در این بیانیههای حقوق بشر عمدتاً ثابت باقی ماندهاند؟ به گفتهی دو نفر از دانشمندان دانشگاه براون، علت این است که همهی انسانها از نظر نظام عصبی به یکدیگر شباهت دارند.
سخت میتوان به یاد آورد که یک نسل قبل، صاحبنظران، بانکداران و پژوهشگران همصدا با هم ملیت را منقضی خواندند. جریان سرمایه، ایدهها و کالاها عصری جهانی را آغاز کرده بود که تمثیلهای نو و روایتی تازه دربارهی جهانیشدن و نقل و انتقال و گردش منابع را در بر داشت. اکنون وعدهی جهانیشدن و داستان مرتبط با آن نخنما به نظر میرسند. ملیت دوباره بازگشته است.
بهرغم غنای پرسشها و قرنها زمان که برای رسیدگی به آنها صرف شده، فیلسوفان هنوز به ارائهی هیچ پاسخی موفق نشدهاند. آنها کوششی سخت و طولانی کردهاند اما هیچ یک از پاسخهایی که به این پرسشها ارائه دادهاند، مقبولیت نیافته است. این پاسخهای پیشنهادی را بلافاصله فیلسوفانی دیگر وارسی کرده و نواقص آنها را کشف و اشتباهات یا فرضیات تردیدانگیز آنها را آشکار کردهاند.
در ماه دسامبر سال ۱۹۶۸ گرت هاردین، بومشناس و زیستشناس، مقالهای با عنوان «تراژدی منابع طبیعی عمومی» در نشریهی ساینس منتشر کرد. مدعای او ساده و خالی از هر نوع ملاحظهکاری بود: انسانها وقتی به حال خود رها شوند، آنقدر با یکدیگر بر سر منابع رقابت میکنند تا منابع به اتمام برسند.
چگونه یکی از بزرگترین فیلسوفان دنیا برداشتهایی چنین اشتباه داشته است؟ بیتردید دیوید هیوم شایستهی جایگاه رفیعی در میان بزرگان فلسفه است اما هرجا پای سیاست در میان بوده، دچار خطا شده است.
پیشرفتهای علم قوهی تخیل دینی را دوباره فعال کرده است. تاریخ انسان زمانی پایان خواهد یافت که انسانها به خدا تبدیل شوند ــ یا نابود شوند. راه دیگر، برقراری توازن بومشناختی در جهان است.