گرچه بسیاری از مردم اسمِ رالز را نشنیدهاند اما نظراتش انقلابی در فلسفهی سیاسی به راه انداخته و شاید تنها اندیشمند یکصد سالِ اخیر است که همه به جایگاه او در کانون اندیشهی سیاسیِ غرب، در کنار کسانی مثل افلاطون، تامس هابز، آدام اسمیت و کارل مارکس، اقرار میکنند.
پرسش این است: آیا تاریخ را باید در مدارس بهشیوهای تدریس کرد که در آن قهرمانان ملی بر تارک تاریخ بدرخشند و همچون پهلوانانی ترسیم شوند که لکهی تاریکی ندارند؟ یا اینکه باید تاریخ را بهشیوهای بیطرفانه و فارغ از قهرمانپروری شخصیتها آموزش داد؟
پرسش اساسیای که توجه لارمور را در تأملاتش دربارهی ماهیت فلسفهی سیاسی به خود جلب کرده رابطهی فلسفهی سیاسی و اخلاق است. از جهتی فلسفهی اخلاق و فلسفهی سیاسی به قلمروهای بسیار مشابهی تعلق دارند؛ هر دو به اصولی میپردازند که باید در هنگام همزیستی در جامعه در نظر گرفت.
عزتالله فولادوند اکنون ۸۵ سال دارد. کمتر کتابخواندهی فارسیدان علاقهمند به فلسفه سیاسیای هست که نام فولادوند را در چهار دههی اخیر نشنیده باشد و از ترجمههای دقیق و رواناش بهرهمنده نشده باشد. فولادوند در عین مترجم بودن اندیشمند و روشنفکر نیز هست اما این سویه از شخصیت او در سایهی ترجمههایش کمرنگ مانده است.
آیا برای بنا کردن جامعهای «مطلوب» و عدالتمحور، باور به کرامت انسانی کافی است؟ جایگاه عشق و همدلی در سیاستهای لیبرال جامعه امروز کجاست؟ چه رابطهای میان عشق، عواطف و سیاست وجود دارد؟ نوسبام، فیلسوف آمریکایی، به این پرسشها میپردازد.