یولیوس مارگولین میپرسد آیا روسیهی واقعی همانی است که پیروزی خود بر آلمان نازی را در «میدان سرخ» جشن میگیرد؟ یا آن کشوری است که در جهانِ ناشناختهی اردوگاههای کارِ اجباری وجود دارد که آن را «سرزمین زک» (سرزمین زندانی) مینامد. او در سالهای 1946 و 1947 درینباره نگاشت، یعنی دقیقاً پنج سال بعد از حبس با اعمال شاقه در شوروی. این مسئله هنوز در روسیهی قرن بیست و یکم مطرح است.
ایدئولوژی تبلیغی و عرف رایج در جامعه که میخواست این دروغ را بقبولاند که زنان شوروی به دلیل اینکه «صاحباختیار آشپزخانهاند»، قدرت اصلی در خانهاند و تصمیم گیرندهی اصلی. ادعایی که نادرست بود و به دنبال بزکودوزک این واقعیت که زنان نه تنها بیرون از خانه کار و کمتر از مردان دستمزد دریافت میکنند بلکه بارِ تمام امور خانه هم بر دوش آنهاست و خسته و فرسوده تمام روز در حال دویدناند.
از زمانی که کتاب زندگی و سرنوشتِ واسیلی گروسمن پس از مرگ او در سال ۱۹۸۰ برای نخستین بار انتشار یافت، این کتاب را به عنوان یکی از مهمترین کتابهای دوران ما ستودهاند. لئون آرون آن را «بزرگترین رمان روسی قرن بیستم» خوانده است. به گفتهی لیندا گرانت در گاردین این تا کنون تنها کتابی بوده که جهانبینی او را متحول کرده است: «سه هفته طول کشید تا آن را خواندم و سه هفتهی دیگر در نقاهت آن تجربه بودم، و در آن مدت تنفس هم برایم مشکل بود.»
وارلام شالاموف در یکی از کوتاهترین قطعات گردآوریشده در «کلیات دنیای تبهکاران» مینویسد: «مسیر محشری در تایگا داشتم. این کورهراه را خودم در تابستانی که سرگرم جمعآوری هیزم برای زمستان بودم، ساختم.» داستان کوتاه دو صفحهای «مسیر» بیتردید آرامترین و تغزلیترین نوشته در این کتاب حجیم و وزین است. سبک تغزلی و آرام مسیر شالاموف، گوشهی دنج او در توندرا، ثمرهی دو عامل است: طبیعت و انزوا.
استالینیسم. این کلمه دهها واژه را به ذهن تداعی میکند اما «خندهدار» معمولاً یکی از آنها نیست. «کلمهی اس» اکنون مترادف با کنترل وحشیانه و همهجانبهی دولتی است و جایی برای خنده و هر گونهی دیگری از مخالفت باقی نمیگذارد. با این حال، انبوهی از دفترهای خاطرات روزانه، خاطرات و حتی بایگانیهای دولتی نشان میدهد که مردم به شوخی کردن و لطیفه ساختن دربارهی زندگی عموماً وحشتناکی که زیر سایهی گولاگ با آن مواجه بودند ادامه میدادند.
وارلام شالاموف، نویسندهی روسی، به خاطر مشارکت در «فعالیتهای ضدانقلابیِ تروتسکیستی» به مدت پانزده سال در گولاگ زندانی شد. شش سال از این دوران به بردگی در معادن طلای کولیما، یکی از سردترین و خشنترین نقاط کرهی زمین، سپری شد. این دوران دردناک درسهای زیادی به او آموخته بود.