تاریخ انتشار: 
1396/10/16

سه تصویر از روزهای مردم

محمد حیدری

تصویر اول: روحانی جوانی با عمامه‌ی سیاه و شال سبز در آستانه‌ی در ورودی مسجد یا بقعه‌ای مذهبی، ایستاده و پلاکاردی در دست دارد که بر روی آن نوشته است: «جانم فدای خامنه‌ای امام | دولت مقصر است نه نظام». او همین جملات را بلند فریاد می‌زند و کسی هم از او فیلم می‌گیرد. می‌گوید: «جانم فدای نظام، دولت مقصره نه نظام.» فیلم‌بردار می‌گوید: «حاج آقا، دولتو یه بار دیگه بگو!» او هم ادامه می‌دهد: «جانم فدای خامنه‌ای امام | دولت مقصره نه نظام، دولت مقصره نه نظام»، و می‌افزاید: «نفوذی ۸۸ تو دولته!» این روحانی جوان در آن‌جا تنها ایستاده است. مردم عبور می‌کنند و کسی در کنار او نمی‌ایستد. یکی دو نفر زیر چشمی نگاهی به دوربین می‌اندازند و می‌گذرند. حتی فیلم‌بردار هم که ظاهراً موافق با اوست و چند باری «احسنت، احسنت» می‌گوید، پشت دوربین مانده است.

حالِ حامیان ایدئولوژی جمهوری اسلامی در این روزهای پرآشوب همان است که این روحانی جوان «نمایش» می‌دهد. نه ادعایشان شنیده می‌شود و نه اعمال‌شان جدی گرفته می‌شود. ظاهراً از یک سو قرار است حسابِ «نظام» از خشم عمومی جدا شود، و از سوی دیگر قرار نیست که به علت واقعی خشم عمومی توجه گردد. ادعای «نفوذی ۸۸» در دولت، پیچیده‌ترین بخش از چارچوبِ فهمی است که از وضعیت بی‌ثبات کنونی تبلیغ می‌شود. دیگرانی هم هستند که از نفوذی عربستان و اسرائیل و آمریکا در میان مردم حرف می‌زنند. و البته، در محل ورودی بقعه‌ای مذهبی، این روحانی جوان با عمامه سیاه و شال سبز بر دوش، تنها مانده است. فریادهای او همدلی بر نمی‌انگیزد، و حتی رقت‌انگیز هم نیست. بیشتر به مضحکه‌ای می‌ماند که موجب خنده می‌شود. حتی کسانی که به همان بقعه‌ی مذهبی می‌روند، با تعجب از کنارش عبور می‌کنند. توجهی در مردم بر نمی‌انگیزد. اما خودی‌ها فریاد می‌زنند: احسنت! آفرین!

 

تصویر دوم: شب است. در کنار دیوار «زندان اوین»، گروهی کنار آتشی کوچک جمع شده‌اند و با صدای کمانچه‌ی یکی از حاضران می‌خوانند: «دایه دایه وقت جنگه، وقت دوسی با تفنگه.» آواز به صورت جمعی خوانده می‌شود و حرف دیگری در میان نیست. چهره‌ها مبهم اند و کسی از آن میان آشنا به نظر نمی‌رسد. از چند روز پیش که برخی دراویش دستگیر شدند، دوستان‌شان در مقابل زندان اوین تحصن کردند و با گذشت چند روز و به مرور، خانواده تعدادی از بازداشتیان روزهای اخیر نیز به آنان پیوستند. این فیلم لحظاتی از آن جمع را تصویر می‌کند که در طول شب‌ها نیز ادامه دارد.

زندان اوین در این سال‌ها به نمادی از ماشین سرکوب تبدیل شد. جمع شدن بی‌پناهان، در کنار دیوارهای آن و شنیدن صدای آواز و موسیقی آشنایی که می‌نوازند و می‌خوانند، بخشی از واقعیت یورشی است که بر این ساختار هراس و آن دیوارهای بلند آورده‌اند. این که این بار در کنار دیوارها، چهره‌های آشنای همیشگی هم نیامده‌اند، تصویری است از آن‌چه در خیابان‌ها می‌گذرد. در آن‌جا هم کسانی که شهرت و نام دارند، همچنان غایب اند. این تصویر به آن سوی دیوار هم اشارتی دارد. اگر پیش از این، پایین سربالایی اوین و زیر پل یادگار ایستاده باشید، از همین تصویرهای مبهم نیز می‌توانید حدود مکانی را که مردم نشسته‌اند حدس بزنید. دیوارها بالاترند. و آن سوی دیوارها، ده‌ها تن از کسانی که این روزها و البته این سال‌ها، دستگیر شده‌اند در انتظارِ گشایشی مانده‌اند. حرفی از آن‌ها نیست، اما این جمع به یاد آن‌ها است. حضور دارند، اما حضور ندارند. هوا سرد است و جمعیت متحصن، آتش کوچکی برافروخته‌اند، آتشی که برای روشن کردن تاریکی و گرم کردن زمستان می‌تواند بزرگ‌تر شود.

تصویر سوم: دوربین رو به خیابان است و جمع بزرگی از سرکوبگران دیده می‌شوند. دو تن از آن‌ها به سرعت به سمتی در حرکت اند. دوربین می‌چرخد و می‌فهمیم که فیلم‌بردار از پشت نرده‌های دانشگاه در حال فیلم‌برداری است. در همین حال، دود غلیظی به داخل دانشگاه می‌آید. صدای فریادی به گوش می‌رسد و به دنبال آن صدای خشم دانشجویان است که بارها تکرار می‌کنند: «بی‌شرف!» بعد سخنان دختری جوان شنیده می‌شود که تاریخ حوادث را بیان می‌کند: «شنبه ۹ دی ۹۶، دانشگاه تهران، سردر اصلی دانشگاه.»در پس‌زمینه‌ی تصاویر نیز شعار آشنای دیگری به گوش می‌رسد: «آقا خدایی می‌کند، ملت گدایی می‌کند.» فیلم‌بردار در تمام این دقایق، با فاصله از صحنه ایستاده است و تصویر به گونه‌ای است که انگار ما در کنار ایستاده‌ایم و نظاره‌گر ایم.

این تصاویر اشاره‌ای کامل به بن‌بستی است که در همه جا گسترده شده است. درهای دانشگاه بسته اند و دانشجویان امکان خروج ندارند. اما فریادها خاموش نمی‌شوند و صدای خشم و نفرت است که به گوش می‌رسد. بن‌بستی هست، اما امید هم وجود دارد. حرکت دانشجویان، سرآغاز همبستگی دانشگاه با جنبشی بود که خارج از آن شکل گرفت.  و بعد از آن بود که موج دستگیری ده‌ها دانشجو در سراسر کشور شروع شد. آن‌چه در این تصاویر می‌بینیم بخشی از همین آیین همبستگی است: تصاویری پر از التهاب. همبستگی دانشگاه با اعتراض‌ها می‌توانست ماهیت جدیدی به آن دهد و حرکت ماشین سرکوب در حذف زودهنگام دانشجویان از این حوادث، به دلیل نگرانی از توان قدرتمند آن می‌تواند باشد. گویا که هربار و هر نسل، قربانیان خود را دارند.