نسرین ستوده، نوری بر ظلمت
جمهوری اسلامی ایران کشوری است که از استقلال قوهی قضائیه در آن خبری نیست. قوانین بیش از آنچه مطابق با قوانین جهانی حقوق بشری باشد با قوانین دینی ۱۴۰۰ سال پیش منطبق شده که در بسیاری از موارد با جهان امروز همخوانی ندارد. وجود زندانِ سیاسی و تعریف جرم سیاسی در قانون تا ٢٩ اردیبهشت ١٣٩۵ یعنی تا ٣٨ سال پس از انقلاب هنوز به رسمیت شناخته نشده بود. کانون وکلا نیز از همان ابتدای انقلاب استقلال خود را کاملاً از دست داد و به نهادی تحت نظارت و کنترل حکومت درآمد. در چنین کشوری و چنین شرایطی دیرگاهیست که وکالت جایگاه واقعی و حرفهای خود را از دست داده است. اما در میان این تاریکیِ مستولی بر حرفهی وکالت هنوز چند شمع فروزان هستند که وجودشان نوری بر ظلمت افکنده و مایهی شرافت و مباهات این حرفهاند. به یقین یکی از برجستهترین افراد این جمعِ قلیل، نسرین ستوده است که از نظر من به عنوان اولین موکل جنبش زنانیاش، مظهر شرافت و اخلاق حرفهای و مایهی مباهات جامعهی حقوقی و البته جنبش زنان ایران است.
حامی و پشتیبان خانوادهی موکلان
مهمترین خصوصیت نسرین این است که نه تنها وکیل متهم، بلکه حامی و روحیهدهنده و پشتیبان واقعی خانوادهی متهم نیز هست. خانوادهی متهم اگرچه بهظاهر در زندان نیستند، اما در شرایط بسیار دشوار تحت فشارهای مختلف حکومتی و اجتماعی قرار میگیرند. در بسیاری از موارد اطلاعات و قوهی قضائیه برای پیشبرد بیدردسر مقاصد خود، خانوادهی زندانی را از هرگونه خبررسانی برحذر داشته و حتی میترسانند. اینجاست که این خصوصیت نسرین در حمایت روحی و معنوی و شجاعت بخشیدن به خانوادهی متهم اهمیت فوقالعادهای مییابد، به ویژه اگر رفتار و کردار او را با وکلایی مقایسه کنیم که همسو با سرکوبگران، خانوادهها را تحت انواع فشارهای روانی برای سکوت قرار میدهند.
نیما، فرزند دوم من در زمان بازداشتم در سال ٢٠٠۵، پنج ساله بود. از ایران و خاطرات تلخ آن زمان چیزهای مبهمی به یاد دارد. با دیدن عکس نسرین و شنیدن خبر بازداشت دوبارهاش به من گفت:
«من این خالهی مهربان را به یاد دارم. وقتی که دید من به شدت دلتنگ تو هستم و نمیتوانم ببینمت، من را در آغوش گرفت و سرم را با مهربانی روی شانهاش گذاشت. در حالی که مادرانه، مثل تو و مادر بزرگ، موهایم را نوازش میکرد با صدای ملایم و مهربانش سعی کرد به من توضیح دهد که چرا فعلاً نمیتوانم تو را ببینم. به من قول داد که او همه سعی خود را خواهد کرد که امکان ملاقات با تو را برایم فراهم آورد. من قانع شدم. هیچ کس مثل او مرا آرام نکرده بود. صبر کردم و او هم بالأخره به قولش عمل کرد و من تو را دیدم».
نسرین در آن زمان باردار بود. بهرغم بارداریاش چندین بار از تهران به سنندج مسافرت کرد تا پرونده مرا پیگیری کند. او و تیم وکلایی که گرد هم آورد تا در مقابل پرونده سنگینی که اطلاعات کوردستان برایم ساخته بود، از من دفاع کنند، حتی یک ریال حقالوکاله دریافت نکردند. این در حالی است که صاحب امتیاز نشریهای که من سردبیرش بودم یک بار در زندان عمومی به ملاقاتم آمد، آن هم برای این که از من بخواهد به رغم زندانی بودنم، هزینهی هنگفت چاپ نشریه را بپردازم. نشریهای که با هزینهی منِ زندانی چاپ شد اما حتی نامی از سردبیر به ناحق بازداشت شدهاش نبرد!
مانلی، دخترم، که در هنگام بازداشت من سیزده ساله بود میگوید:
«برخورد دیگران به من احساسات متناقضی میداد. برخی معلمها در مدرسه ناگهان بسیار مهربان شده و با من از سر ترحم رفتار میکردند. برخی همکلاسیها با نیش و کنایه آزارم میدادند که مادرت زندانی است. اما نسرین خانم همیشه حس خوبی در من ایجاد میکرد. او نگاه با ترحم نداشت، مهربانیاش خالص و تقویتکننده بود. هربار چنان به من روحیه میداد که در کلاس سرم را بالا میگرفتم و به مادر زندانی سیاسیام افتخار میکردم».
نسرین هیچگاه خانواده را دعوت به سکوت نکرد و در عین حال هیچگاه آنان را در معرض خطر و ریسک نامعقولی قرار نداد. در بحبوحهی غم و نگرانی به آنان، متناسب با سن و درکشان از مسائل اطراف، آگاهی و روحیه داد. شخصاً به عنوان یک زندانی جنبش زنان/سیاسی ارزش این رفتار را بسیار خوب میفهمم چراکه بعدها در پیگیری وضعیت زندانیان سیاسی کورد به مثلاً وکلایی برخوردم که نه تنها همسو با حاکمیت، خانوادههای زندانیان سیاسی را تا حد مرگ از هر گونه اطلاعرسانی میترساندند، بلکه خود به تریبون حاکمیت در جهت تأیید اتهامات موهوم تبدیل میشدند. در نهایت هم معلوم نبود که وکیل متهم هستند یا وکیل حکومت اتهامزننده! حتی در پرونده یک روزنامهنگار بازداشتی به اتهام واهی جاسوسی، به فدراسیون روزنامهنگاران در آمریکا زنگ زدند که این خانم دروغ میگوید و فلان موکل زندانیشان اصلاً روزنامهنگار نیست، بلکه جرم او جاسوسی است! من ناچار شدم که مدارکی دال بر روزنامهنگار بودن زندانی را ارسال کنم تا فدراسیون از وی حمایت کند.
پذیرفتن دفاع از موکلان، بدون تبعیضهای قومیتی
مورد برجستهی دیگری که در نسرین ستوده سراغ دارم، آمادگی بیآلایش او در پذیرفتن وکالت کوردهای فعالی بود که حتی وکلای کورد از پذیرش پروندهی آنان سر باز میزدند و در مواردی با خانوادههایشان بدرفتاری میکردند. در واقع نسرین تبعیضی میان ملیتها و قومیتها قائل نبود. هرجا که مظلومی نیازمند وکیل بود، او آمادهی دفاع بیچشمداشت بود.
لازم به ذکر است که در ایران دست کم تا زمانی که من بازداشت شدم رسم بر این بود که وکیل اجازه حضور در بازپرسیهای اولیه را نداشت. بازجویان فارغ از نگرانی از حضور وکیل، بسته به زمان و مکان دستگیری، هرگونه فشار جسمی و روحی را به متهم روا میداشتند تا روند پرونده مطابق سناریوی آنها به پیش برود. این مسئله در کوردستان که تحت کنترل مستقیم سپاه و اطلاعات است بسیار مشکلزا و بینظارت است. طبعاً من در چنین دورانی امکان ملاقات با وکلایم را نداشتم، اما هرگز ملاقاتهای نسرین را در زندان عمومی از یاد نمیبرم. او با صدا و لحن مهربان، شمرده و در عین حال استوارش مرا به مقاومت و ایستادگی دعوت میکرد و نوید روزهای خوش آزادی را میداد. از این میگفت که برخلاف ادعای بازجوها، فراموششده نیستم تا در کنج زندان بپوسم و تلاشهای فراوانی از سوی وکلا و سازمانهای حقوق بشری بینالمللی و فعالان این عرصه برای آزادیام در جریان است.
پشتیبانی از موکلان، حتی بعد از آزادی
خصوصیت مهم دیگر نسرین ستوده پشتیبانی بعد از آزادی بود. وظیفهی نسرین به آزادی متهم و سپس پیگیری اداری و قانونی روند پرونده در دادگاه ختم نمیشد. او به حمایت روحی و معنوی موکل آزاد شدهاش ادامه میداد و سعی میکرد دورهی گذار زندان- آزادی را برای موکلش آسان کند. این دورهی گذار بهویژه برای زندانیِ سیاسیِ آزاردیده و تهدیدشده دوران عجیب و سختی است. اگرچه زندانی ظاهراً آزاد است، اما در زندانِ بزرگترِ اجتماع و تحت نظارت و کنترل نگرانکنندهی بازجوها قرار دارد که گویی سایه به سایه تعقیب و تهدیدش میکنند. بازجو به زندانی القا میکند که فکر نکند خارج از زندان آزاد است، لذا زندانیِ آزادشده دائماً نگران است. به همهچیز و همهکس شک دارد و همواره در بیم کنترل محسوس و نامحسوس بازجو به سر میبرد. پایداری این وضعیت و نیز برخورد اکراهآمیز دوستان دیروز که امروز از ترس نیروهای اطلاعات دیگر سراغی از زندانی تنهامانده نمیگیرند و یا راه خود را کج میکنند که نکند خطری از دیدهشدن با زندانی آزاد شده متوجهشان شود، میتواند منجر به ضربات روحی فراوانی در دوران گذار زندان-آزادی شود. نسرین ستوده، درست در این موقعیتِ حساس یار و همراه موکل خویش است و او را به حال خود رها نمیکند. نسرین ستوده به راستی و به تمام معنا یک وکیل است، وکیل متهم. وکیلی که شرافت و اخلاق حرفهای و انسانی خود را فدای هیچگونه ترس و مصلحتی نمیکند و بر باورهای اخلاقی خود استوار است.