
12 ژوئن 2025
زنان خاندان شاکر پاشا، پیشروان هنر مدرن در ترکیه
سوما نگهدارینیا
شاکر پاشا یکی از خانوادههای نامدار عثمانی بود که اعضایش در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مناصب مهمی در دستگاه سیاسی و نظامی عثمانی داشتند و در عین حال تأثیر ماندگاری در فرهنگ و هنر عثمانی به جا گذاشتند. سه خواهر از این خانواده ــ فخرالنساء، عالیه و فوریه ــ از زنان پیشگام هنر مدرن در جمهوری ترکیه محسوب میشوند. فخرالنساء زید، نقاش برجسته، به لطف آثار انتزاعیاش در مکتب پاریس شهرت یافت. عالیه برگر با حکاکیها و نقاشیهایش هنر مدرن ترکیه را دگرگون ساخت و فوریه کورال کاشیکاری عثمانی را در معماری مدرن ترکیه احیاء کرد.

فخرالنساء زید، شاهزادهی رنگ و بوم
فخرالنساء در سال ۱۹۰۱ در استانبول به دنیا آمد. داستان هنری او از سال ۱۹۱۵ آغاز شد، زمانی که در ۱۴ سالگی پرترهای از مادربزرگش را کشید. این اثر، که نشانهی استعدادی خام بود، آغاز سفری طولانی در دنیای هنر شد. فخرالنساء در سال ۱۹۲۰ با عزت ملیح دوریم، نویسندهی مشهور عثمانی، ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند بود: نژاد دوریم، که بعدها خود نقاش برجستهای در ترکیه شد، و شیرین دوریم، اولین بازیگر زنی که در استانبول به روی صحنهی تئاتر رفت. این ازدواج در سال ۱۹۳۳ به جدایی انجامید. در سال ۱۹۲۸، فخرالنساء برای تحصیل به پاریس رفت و در آکادمی رانسون، زیر نظر راجر بیسیر (Roger Bissière)، تکنیکهای نقاشی مدرن را آموخت. بازگشت به استانبول در سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۰ او را به کارگاه نامیک اسماعیل در آکادمی هنرهای زیبای استانبول کشاند، جایی که با اصول مدرنیسم و نقاشی فیگوراتیو آشنا شد. این آموزشها، همراه با روحیهی کنجکاوش، او را آماده کرد تا سبکی منحصربهفرد و شخصی را خلق کند.

او در ژوئیهی ۱۹۳۴ با شاهزاده امیر زید حسین، برادر ملک فیصل اول پادشاه عراق و سفیر عراق در ترکیه، ازدواج کرد. این ازدواج نهتنها لقب «شاهزاده خانم» را برای او به ارمغان آورد بلکه فرصت زندگی کردن در بعضی از مهمترین شهرهای دنیا را برای او فراهم کرد. در سال ۱۹۳۵، او همراه با همسرش، که سفیر عراق در آلمان شده بود، به برلین نقل مکان کرد. در آنجا، او آثار هنرمندان آلمانی را مطالعه کرد، و از اندیشههای ریلکه و نیچه تأثیر پذیرفت. مناظر شهری برلین در نقاشیهای فخرالنساء، با خطوط ضخیم و حرکتی پویا، انرژی مدرنیسم را به تصویر کشیدند. او در محافل دیپلماتیک، از جمله به دعوت رسمی آدولف هیتلر و هرمان گورینگ، حاضر شد و هنرش مورد تحسین قرار گرفت. در سال ۱۹۳۸، وقتی همسرش نایبالسلطنهی عراق شد، به بغداد رفت. در این شهر، فخرالنساء با تمدنهای باستانی سومر، نینوا، بابل و آشور آشنا شد و آیینهای کربلا را در الگوهای سیاه و سفید با خطوط سخت در نقاشیهایش بازتاب داد. این تجربیات، که نقشهای بیزانسی، اسلامی و ایرانی را با سنتهای اروپایی در هم آمیخت، به او کمک کرد تا سبکی خلق کند که بعدها به «هنر شیشهی رنگی» تشبیه شد.
در سال ۱۹۳۹، فخرالنساء استودیویی را در بوداپست افتتاح کرد و نقاشیهایش از زندگی خیابانی، مثلاً «قطار سریعالسیر بوداپست-استانبول» (۱۹۴۳)، را در آنجا آفرید. پس از آن برای مدتی به استانبول بازگشت و در اواسط دههی ۱۹۴۰، نمایشگاههایی انفرادی در خانهاش در استانبول برگزار کرد. آثاری مانند «سه روز زندگی/جنگ» (۱۹۴۳) و «سه لحظه و زندگی در طول روز» (۱۹۴۴) که در این دوره به نمایش درآمدند، او را بهعنوان هنرمندی پیشرو در گروههای آوانگارد ترکیه معرفی کردند. این آثار، که مینیاتورهای عثمانی را با مدرنیسم اروپایی تلفیق میکرد، درک منحصربهفرد او از هنر را نشان میداد.
در سال ۱۹۴۶ زمانی که همسرش بهعنوان اولین سفیر عراق در بریتانیا منصوب شد، فخرالنساء به لندن رفت. در این دوره بیشتر به نقاشی انتزاعی گرایید. نمایشگاههای آثارش در گالریهای لندن، پاریس، آمستردام، بریستول و نیویورک او را به چهرهای بینالمللی تبدیل کرد. در سال ۱۹۵۴، مؤسسهی هنرهای معاصر لندن آثار انتزاعی فخرالنساء را که تلفیقی از فرهنگ اسلامی و مدرنیسم غربی بود نمایش داد و او به «شاهزاده خانم مکتب پاریس» ملقب شد.
مکتب پاریس، که در نیمهی اول قرن بیستم این شهر را به مرکز هنر مدرن جهان تبدیل کرده بود، جنبشی گسترده بود که بر آزادی بیان، تجربهورزی و تلفیق فرهنگها تأکید میکرد و برای بسیاری از هنرمندان دنیا جذاب بود. پاریس، با گالریها، کافهها و استودیوهایش فضایی برای تبادل آرای هنرمندان به شمار میرفت. فخرالنساء در این محیط، با بومهای عظیم و ترکیبهای کلیدوسکوپی، سبکی خلق کرد که عرفان شرقی را با پویایی مدرنیسم غربی به هم میآمیخت. او با هنرمندانی مانند ژان دوبوفه که از سبک آرت بروت (هنر خام) پیروی میکرد، نیکلاس دو استال که نقاشیهای انتزاعیاش بین سبکهای فیگوراتیو و انتزاعی در نوسان بود، و ماریا هلنا وییرا دا سیلوا که به خلق ترکیبهای شبکهای و فضاهای انتزاعی شهرت داشت، همعصر بود. اما برخلاف آنها فخرالنساء ظریفکاری فرهنگ خاورمیانه را به آثارش منتقل کرده و با استفاده از رنگهای زنده و نقوش شرقی، هویتی متمایز آفریده بود. او بهعنوان یک زن خاورمیانهای در مکتبی که زیر سلطهی مردان بود به چهرهای منحصربهفرد تبدیل شد.


کودتای عراق در سال ۱۹۵۸ زندگی فخرالنساء را زیر و رو کرد. این کودتا به قتلعام خانوادهی همسرش، از جمله ملک فیصل، انجامید. شاهزاده زید، همسر فخرالنساء، در آن زمان در جزیرهی ایشیا بود و در نتیجه جان سالم به در برد. فخرالنساء و همسرش در لندن ساکن شدند. او در مصاحبههایش از این دوره بهعنوان زمانی یاد کرده است که هراس از مرگ بر زندگیاش سایه افکنده بود. این آشوب در نقاشیهایش بهصورت رنگهای تیرهتر، خطوط شکسته و ترکیبهای آشوبناک نمایان شد. این روال سالها ادامه داشت تا اینکه او پس از دههی ۱۹۷۰ به پرترهسازی روی آورد. پرترههای این دوره، که اغلب چشمهای بزرگ و رنگهای برجسته (سرخ، آبی، زرد و سبز) در آنها دیده میشود، حاکی از دغدغهها و پیوندهای عاطفی فخرالنساء با خانواده و اطرافیانش بود.

در سالهای پایانی عمرش، فخرالنساء به امّان، پایتخت اردن، نقل مکان کرد. در آنجا او خانهاش را به مدرسهای برای آموزش نقاشی تبدیل کرد و دانشآموزان بسیاری، بهویژه زنان جوان، در این مدرسه تربیت شدند. فخرالنساء در سال ۱۹۹۱، در اردن درگذشت.
فوریه کورال، احیاگر سرامیک مدرن و معمار فضاهای عمومی
فوریه کورال، متولد ۲ ژوئن ۱۹۱۰ در استانبول، یکی از پیشگامان هنر سرامیک معاصر در ترکیه است که با آثار نوآورانهاش، هنر کاشیکاری سنتی عثمانی را به هنری مدرن و متمرکز بر معماری تبدیل کرد. در دورهای که زنان ترکیه بهتدریج به فضاهای عمومی وارد میشدند، فوریه با انتخاب سرامیک، که اغلب هنری تزئینی تلقی میشد، نشان داد که زنان میتوانند در هنرهای کاربردی و معماری تأثیرگذار باشند.

فوریه در لیسه نوتردام دو سیون، یکی از معتبرترین مدارس دخترانهی استانبول، تحصیل کرد و سپس در دانشگاه استانبول فلسفه آموخت اما مشکلات مالی خانوادهاش پس از فروپاشی عثمانی او را مجبور کرد تا تحصیلاتش را نیمهتمام بگذارد. او در جوانی به موسیقی علاقه داشت و ویولن مینواخت و بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴، بهعنوان منتقد موسیقی فعالیت میکرد و نقدهایی برای نشریات فرهنگی مینوشت. اما در سال ۱۹۴۵ به بیماری سل مبتلا شد و این بیماری مسیر زندگیاش را تغییر داد. در سال ۱۹۴۷ او به آسایشگاهی در یلسن، در سوئیس، منتقل شد. در طول دورهی طولانی درمان، فوریه با هنر سرامیک آشنا شد و این هنر به راهی برای بیان خلاقیت و التیام روحیاش تبدیل شد.
او پس از بهبودی به پاریس رفت و دو سال (حدود ۱۹۴۸-۱۹۵۰) در کارگاههای مختلف، از جمله کارگاه ژرژ سر، سرامیکساز نامدار فرانسوی، تکنیکهای مدرن را یاد گرفت. فوریه با لعابکاری، فرمسازی و طراحیهای نوین آشنا شد اما همواره به نقشهای سنتی عثمانی و ایزنیک، مانند گلها و الگوهای هندسی، وفادار ماند.

کاشیکاری عثمانی، بهویژه سبک ایزنیک (Iznik Style)، ریشه در قرنهای پانزدهم تا هفدهم میلادی دارد، زمانی که شهر ایزنیک (نیقیه) به مرکز تولید کاشیهای تزئینی برای مساجد، کاخها و بناهای عمومی امپراتوری عثمانی تبدیل شده بود. این کاشیها ــ که در آثاری مانند مسجد سلیمانیه، کاخ توپکاپی و رستم پاشا دیده میشوند ــ آکنده از نقشهای گلدار (لاله، میخک، رز)، برگها و الگوهای اسلیمی و هندسی بودند و نمادی از هماهنگی طبیعت و زیبایی معنوی به شمار میرفتند. این هنر، که در خدمت معماری مذهبی و سلطنتی بود، در پی افول اقتصادی و سیاسی عثمانی در قرن هجدهم رو به زوال رفت. در قرن نوزدهم، با نفوذ هنرهای غربی و اصلاحات مشروطه، کاشیکاری ایزنیک جای خود را به مواد و تکنیکهای وارداتی داد و به حاشیه رانده شد.
فوریه کورال در دههی ۱۹۴۰، زمانی که این هنر عملاً فراموش شده بود، آن را احیا و به مسیر جدیدی هدایت کرد. او در سال ۱۹۵۱ اولین نمایشگاه سرامیک و چاپ سنگیِ خود را در پاریس برگزار و توجه منتقدان را جلب کرد. بازگشت او به ترکیه و تأسیس اولین کارگاه سرامیک در استانبول در همان سال، نقطهی عطفی بود که سرامیک را بهعنوان هنری مدرن در ترکیه بازتعریف کرد. اما فوریه بهجای بازتولید صرف کاشیهای ایزنیک، آنها را با رویکردی نوآورانه بازآفرید. او نقشهای سنتی را حفظ کرد اما با سادهسازی و انتزاعی کردن آنها به هنر مدرن نزدیکتر شد.
پس از بازگشت به ترکیه، فوریه اولین کارگاه سرامیک را در استانبول تأسیس کرد، کارگاهی که به مرکزی برای پرورش خلاقیت و آموزش تبدیل شد. این کارگاه نهتنها محلی برای تولید آثار فوریه بود بلکه به زنان جوان امکان داد تا سرامیک را بهعنوان حرفهای هنری دنبال کنند. در سال ۱۹۵۷، فوریه با کمکهزینهی تحصیلی راکفلر به آمریکا سفر کرد و سپس به مکزیک رفت. مطالعهی فرهنگهای آزتک و مایا و نقاشیهای دیواری مکزیکی به او آموخت که چگونه از فرمهای نمادین و رنگهای جسورانه برای بیان داستانهای فرهنگی استفاده کند. این تأثیرپذیری را میتوان در پانلهای سرامیکی عظیمالجثهاش، از جمله در چند هتل مجلل ترکیه، دانشکدهی دندانپزشکی دانشگاه حاجت تپه، بازار آنافارتلار، بانک زراعت و بازار آنافارتلار دید، امری که نشانهی توانایی او در تلفیق هنر و معماری بود. برخلاف کاشیهای کوچک سنتی، این پانلها برای دیوارهای داخلی و خارجی طراحی شدند و سرامیک را به بخشی جداییناپذیر از معماری مدرن تبدیل کردند.

فوریه میگفت: «برای من، آوردن سرامیک به معماری به معنای تزئینی کردن آن نیست. بگذارید تمایز واضحی قائل شوم. برای من، ساختن دیوارها و آوردن سرامیک به معماری نوعی سنت است، خلق چیزی بر اساس سنت.» سبک فوریه با پروژهی مدرنیزاسیون و بازتعریف هویت ملی ترکیه سازگار بود و با استقبال روبهرو شد.
فوریه عمدتاً خودآموخته بود و به لطف پشتکار و سفر به سوئیس، پاریس و مکزیک، مهارتهایش را پرورش داد. خودآموزی و انتخاب هنری کمتر شناختهشده سبب شد که در سال ۱۹۵۱ کارگاهی آموزشی برای زنان تأسیس کند و به آموزش زنان جوان بپردازد. فوریه الهامبخش نسلی از سرامیکسازان زن شد که با نوآوریهای خود میراث او را غنی ساختند.
فوریه در ۲۵ اوت ۱۹۹۷ در استانبول درگذشت. آثارش در موزهی سرامیک استانبول و اماکن عمومی حفظ شده و نمایشگاههای اخیر، مانند نمایشگاه سال ۲۰۲۴ در موزهی ساکیپ سابانجی، جایگاه او را بهعنوان یکی از پیشگامان هنر مدرن ترکیه تثبیت کردهاند.

عالیه برگر، پیشگام حکاکی و نقاشی مدرن در ترکیه
عالیه در سال ۱۹۰۳ در استانبول متولد شد. او در ابتدا به موسیقی علاقه داشت و ویولن مینواخت اما بعدها به نقاشی و حکاکی روی آورد. او در خاطراتش مینویسد که سه بار به نقاشی جذب شده بود: «اولین بار وقتی که نقاشیهای چینی را در کتابهای تاریخی پدرم دیدم، دومین بار وقتی که تصاویر زنان برهنه را که برادرم از ایتالیا آورده بود تماشا کردم، و سومین بار وقتی که قلمموهای فخرالنساء را پس از غش کردن او در باغ عمارت به دست گرفتم، دلم خواست که نقاش شوم.» با این حال، تا دههی ۱۹۴۰ نقاشی حرفهی او نبود. زندگی عالیه در دههی ۱۹۲۰ به لطف آشنایی با کارل برگر، ویولننواز مجارستانی که به علت فعالیتهای سیاسی به ترکیه گریخته بود، تغییر کرد. کارل به خانوادههای سرشناس، از جمله درباریان عثمانی، موسیقی تدریس میکرد. رابطهی عالیه و کارل از زمانی که کارل معلم او بود آغاز شد و ۲۳ سال ادامه یافت. آنها در سال ۱۹۴۷ با یکدیگر ازدواج کردند اما کارل در همان سال بر اثر حملهی قلبی درگذشت.
این حادثه زندگی عالیه را دگرگون کرد. در سال ۱۹۴۷، خواهر بزرگترش، فخرالنساء او را که به شدت افسرده شده بود به لندن برد و تا سال ۱۹۵۱ از او میزبانی کرد. فخرالنساء، که عقیده داشت هنر میتواند عالیه را درمان کند، او را به استودیوی جان باکلند رایت، حکاک برجسته، معرفی کرد. عالیه در کلاسهای حکاکی، تکنیکهای گراور (حکاکی روی فلز) و پوینت سشه (حکاکی مستقیم با مدادهای فولادی) را آموخت. فخرالنساء به او توصیه کرد که از طریق خلق پرترههای کارل یاد او را حفظ کند. این تجربه عالیه را به دنیای حکاکی کشاند و مسیر هنریاش را شکل داد.
عالیه در سال ۱۹۵۱ با مجموعهای از حکاکیها به استانبول بازگشت اما با چالشهای جدی مواجه شد. استودیوی چاپ آکادمی هنرهای زیبای استانبول، که در اوایل دههی ۱۹۴۰ توسط لئوپولد-لوی تأسیس شده بود، با کمبود مواد اولیه روبهرو بود. صبری برکل، مدرس حکاکی و لیتوگرافی، نمیتوانست امکانات کافی را فراهم کند و بازاری برای نمایش یا فروش آثار وجود نداشت. با این حال، عالیه اولین نمایشگاه خود را در گالری کنسولگری فرانسه در خیابان تقسیم برگزار کرد. او حکاکیهای مناظر استانبول را بهعنوان کارتهای تبریک سال نو چاپ کرد و با فروش آنها هزینههای کار و زندگیاش را تأمین کرد. او در خاطراتش مینویسد: «مردم سیاهوسفید را دوست ندارند؛ رنگها را ترجیح میدهند. کمبود مواد مانع از پیشرفت حکاکی است. در جهان، صفحات مسی و روی آماده را میتوان خرید اما در ترکیه حتی کاغذ مخصوص حکاکی هم پیدا نمیشود. پس از بریدن چند دامن و استفاده از آنها به جای کاغذ نازک، خوشبختانه کاغذ قصابی پیدا کردم. اما حالا جوهر سیاه برای چاپ هم نداریم.»



بعد از فروش عمارت شاکر پاشا و پایان زندگی اشرافی، عالیه مجبور شد که در استودیوی کارل مستقر شود و حکاکی و نقاشی را ادامه دهد. او با ساختن یک میز حکاکی کوچک و استفاده از مواد محدود تکنیکهای جدیدی را آزمایش کرد. حکاکیهایش بر صفحات روی و مس، که با مدادهای فولادی کشیده میشد، منحصربهفرد بود زیرا قالبها را فولادکاری نمیکرد. او پرترههای کارل و زوجهای حاضر در خیابان را الگو قرار میداد و مناظر شهری را حکاکی میکرد. این آثار، که ترکیبی از سبک فیگوراتیو و نقاشی انتزاعی بود، در اصل تجربیات شخصی و فضای شهر استانبول را منعکس میکرد.
در سال ۱۹۵۴، بانک یاپی کردی (YAPI KREDI) مسابقهای بینالمللی با موضوع «کار و تولید» برگزار کرد. هیئت داورانی متشکل از هربرت رید، ام. پاول فیرن و لیونلو ونتوری، پس از بررسی آثار ۳۶ نقاش، تابلوی «طلوع آفتاب» عالیه، با ابعاد ۲ در ۳ متر، را بهعنوان بهترین اثر برگزید. اما این پیروزی جنجال به پا کرد. مدرسان آکادمی هنرهای زیبا، که به کوبیسم و هنر آکادمیک پایبند بودند، با انتشار مقالات و بیانیههایی از عالیه و داوران انتقاد کردند. با وجود این، «طلوع آفتاب» نقطهی عطفی در هنر ترکیه بود زیرا هنر انتزاعی و خیالانگیز را معرفی کرد و کوبیسم آکادمیک را به حاشیه راند. این اثر راه را برای هنرمندانی مانند تیراژه دیکمن، سیحون توپوز، سمیرامیس زورلو، فوسون اونور، ملیک عباسیانیک کورتیچ و و ژاله ارزن باز کرد.
از سال ۱۹۵۴ تا سال ۱۹۷۴ عالیه مجموعهای از حکاکیها و نقاشیهای رنگ روغن را تولید کرد. حکاکیهای رنگیاش ــ برای مثال «هورون تپنلر»، «خروسها»، و «طبلزنان» ــ که ثمرهی کاربرد مواد رنگی روی فلزات چاپشده بود سبکهای فیگوراتیو و انتزاعی را با یکدیگر ترکیب میکرد. عالیه پس از مشاهدهی محلههای فقیرنشین استانبول و همچنین پل در دست احداث بسفر، تصاویری آفرید که هرجومرج شهری را با خطوط ساده ترسیم میکرد. این سبک، که پیشگام خیالپردازی در هنر ترکیه به شمار میرفت، مدیون تیزبینی او بود. نقاشیهای رنگ روغن عالیه، که تعداد کمی از آنها باقی مانده است، شمایلنگاری منحصربهفردی داشت و مضامینی مانند عشق، شهر و طبیعت را شامل میشد. او در این دوره اشعار کارل، همسرش، را نیز در حکاکیهایی بازنمایی کرد.

عالیه بین سالهای ۱۹۵۱ و ۱۹۷۴ دوازده نمایشگاه انفرادی و ۴۸ نمایشگاه گروهی در پاریس، لندن، وین و چهارده شهر دیگر برگزار کرد. چهار اثر او در موزهی نقاشی و مجسمهسازی استانبول و سه اثرش در موزهی آلبرتینا نگهداری میشوند. با این حال، نام او عمدتاً تحتالشعاع فخرالنساء و فوریه بود. از دههی ۱۹۵۰ به بعد، عالیه هیچ نمایشگاه انفرادیای برگزار نکرد.
در سالهای پایانی عمر عالیه، بیماری او را بسیار ضعیف کرده بود و سرانجام در سال ۱۹۷۴ در استانبول درگذشت. مراسم تدفین او با حضور هنرمندان و مردم عادی برگزار شد. فوریه کورال مجسمهای از دو بدن درآغوشکشیده برای قبر او و کارل ساخت. پس از مرگش، نمایشگاههایی در آکادمی هنرهای زیبا (۱۹۷۵) و بانک یاپی کردی (۱۹۸۸) آثارش را به نمایش گذاشتند. بعدها امل کوچ، در کتاب زندگینامهی آلیوشا عالیه برگر (۲۰۰۴) دربارهی میراث هنری و زندگی او نوشت: «عالیه با حکاکیها و نقاشیهایش آنچه را که متعلق به خودش بود به دنیای ما هدیه کرد.»

جایگاه زنان در هنر عثمانی /ترکیه، از سنت اسلامی به مدرنیسم جهانی
هنر در ترکیه راهی پرپیچ و خم، از سنتهای اسلامی و بیزانسی به مدرنیسم غربی، را پیمود و بهرغم محدودیتهای اجتماعی، فرهنگی و مذهبی، زنان سرانجام از حاشیه به مرکز راه یافتند. این تحول، که از اواخر قرن هجدهم آغاز شد و در قرن بیستم به اوج رسید، ثمرهی اصلاحات سیاسی، نفوذ اروپا، و تلاش برای بازتعریف هویت ملی بود. در دورهی عثمانی، هنر تحت سلطهی سنتهای اسلامی و متأثر از تعالیم دینی دربارهی پرهیز از خلق تصاویر فیگوراتیو بود. مینیاتور، خوشنویسی و کاشیکاری ایزنیک، که در مساجد و کاخها به کار میرفت، بر نقشهای گلدار، اسلیمی و هندسی متمرکز بود و با ظرافت و دقت اجرا میشد. این آثار هنری، که در کارگاههای سلطنتی (نقاشخانه) تولید میشد، زیر نظر استادان مرد خلق میشد. تا اواخر قرن نوزدهم، زنان عثمانی بهندرت در هنرهای تجسمی فعالیت حرفهای داشتند. فعالیتهای هنری زنان عمدتاً به گلدوزی، بافندگی و طراحی نقشهای تزئینی در حوزهی خانوادگی محدود میشد و ارزش حرفهای چندانی نداشت. هرچند بعضی از زنان طبقهی اشراف در خوشنویسی یا شعر مهارت داشتند اما آثارشان به نمایش عمومی درنمیآمد. اصلاحات قرن هجدهم، موسوم به تنظیمات، نفوذ هنر غربی را افزایش داد. سلاطین عثمانی، از جمله سلطان محمود دوم، هنرمندانی را به اروپا فرستادند تا نقاشی و مجسمهسازی مدرن را بیاموزند. تأسیس مدرسهی نظامی هندسهخانه در سال ۱۷۹۵ آموزش نقاشی فیگوراتیو برای نقشهکشی و مهندسی نظامی را آغاز کرد. در این دوره نقاشانی مثل عثمان حمدی بیگ ظهور کردند؛ حمدی بیگ در پاریس تحصیل کرده بود و با خلق آثاری رئالیستی همچون «مربی لاکپشتها» (۱۹۰۶) سنتهای عثمانی را به چالش کشید. هرچند آغاز اصلاحات و تأسیس مدارسی مثل مکاتب رشدیه آموزش زنان را گسترش داد اما نقاشی و مجسمهسازی همچنان هنرهایی مردانه به شمار میرفت.
تأسیس آکادمی هنرهای زیبای عثمانی (صنایع نفیسه) در سال ۱۸۸۳ توسط عثمان حمدی بیگ نقطهی عطفی در هنر عثمانی به شمار میرفت. این آکادمی، که بر نقاشی، مجسمهسازی و معماری متمرکز بود، هنرمندان را با تکنیکهایی غربی مانند پرسپکتیو، آناتومی و نقاشی رنگ روغن آشنا کرد. هنرمندانی مانند شکر احمد پاشا، که مناظر طبیعی را با سبک رمانتیک نقاشی میکرد، و سلیمان سیو، که پرترههای رئالیستی میآفرید، در این دوره ظهور کردند. با این حال، آکادمی تا دههی ۱۹۱۰ زنان را نپذیرفت و هنر همچنان تحت سلطهی مردان بود. با وجود این، اولین بار در اوایل قرن نوزدهم زنانِ هنرمند از طریق خودآموزی یا تحصیل در اروپا وارد این حوزه شدند. مهری مشفق، که در پاریس نقاشی آموخته بود، در دههی ۱۹۱۰ به لطف پرترههای رئالیستیاش شهرت یافت. او در سال ۱۹۱۴ بهعنوان یکی از اولین مدرسان زن به آکادمی پیوست و با تدریس پرترهنگاری، راه را برای دیگر زنان باز کرد. با این حال، زنان هنرمند هنوز با موانع اجتماعی فراوانی مواجه بودند. آنها اغلب هنرمندانی آماتور به شمار میرفتند و دسترسیشان به گالریها و حمایتهای رسمی محدود بود.
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و تأسیس جمهوری ترکیه در سال ۱۹۲۳، مصطفی کمال آتاتورک اصلاحاتی برای مدرنیزاسیون فرهنگ انجام داد که هنر را به ابزاری برای بازتعریف هویت ملی تبدیل کرد. در نتیجه، آکادمی هنرهای زیبا، که از آکادمی عثمانی برخاسته بود، به مرکز آموزش هنرمندان تبدیل شد. اصلاحات آتاتورک، از جمله آموزش مختلط و حقوق برابر، فرصتهای جدیدی را برای زنان فراهم کرد. در دههی ۱۹۲۰ آکادمی هنرهای زیبا بهطور رسمی زنان هنرجو را پذیرفت و هنرمندانی مانند هاله اصلان و سمیها برکسوی را در نقاشی و مجسمهسازی پرورش داد. با این حال، تبعیض جنسیتی همچنان پابرجا بود و حمایتهای آکادمیک بیشتر به مردان اختصاص مییافت. با وجود این، دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ را میتوان دوران اوج ظهور زنان پیشگام در هنر مدرن ترکیه دانست.