آیا رویدادی نظیر کاپ ۲۶ تنها جزئی از«اخبار جهان» است که به ما ربطی ندارد؟ آیا رویدادی است که تنها چند کشور غربی آن را راه انداختهاند تا منافع خود را پی بگیرند؟ آیا رویدادی است که ما در آن سهمی نداریم و چندان به ما مربوط نمیشود؟ یا رویدادی است که به شدت به وضعیت زیستی ما گره خورده است و آنچه در آن میگذرد برای آیندهی ما اهمیت بسزایی دارد؟
حدود نیمقرن پیش، آیزاک آسیموف در آثارش آیندهای را ترسیم کرد که کمابیش با این سرفصل سروکار دارند: پدیدارشدن نشانههای آغاز عصر ظلمت و انکار آن توسط سیاستگذاران.
سرعت گرم شدن خاورمیانه دو برابر دیگر نقاط دنیا است. اگر پیشبینیهای نگرانکنندهتر درست از کار دربیاید، مکّه ممکن است دیگر قابل سکونت نباشد، امری که حج را به زیارتی پُرمخاطره، و حتی فاجعهآمیز، تبدیل خواهد کرد. ممکن است تا پایان این قرن، شهرهای ساحلیِ پرزرقوبرق خلیج فارس به علت افزایش سطح آب، زیرِ آب بروند. هنوز نمیتوان از «اینک آخرالزمان» سخن گفت اما میتوان از «آخرالزمانی در آیندهی نزدیک» حرف زد.
به گفتهی محققان، شیوع یک ویروس کشنده و رکود اقتصادی گسترده در سال گذشته مانع از افزایش گازهای گرمکنندهی زمین در جو به بالاترین سطح خود در تاریخ نشد. تقریباً یک سال پس از آنکه ویروس کرونا هواپیماها را زمینگیر، کارخانهها را تعطیل و رفتوآمدها را متوقف کرد، دانشمندانی که جو زمین را بررسی میکنند، اثری از کاهش انتشار گازهای کربنی نیافتهاند.
از آن هنگام که پل والری، شاعر و نویسندهی معروف فرانسوی، پس از جنگ جهانی اول در سال ١٩١٩ هشدار داد که «اکنون، دیگر میدانیم که تمدنهای ما فناپذیرند»، کمی بیش از یک سده میگذرد. طی این سده، ما آگاه و ناآگاه خطراتی را که تمدن و زندگی ما را بر روی این سیاره تهدید میکنند، نادیده گرفته و با رفتاری غیرمسئولانه و کاسبکارانه به تخریب محیط زیست خود پرداختهایم.
در ماه دسامبر سال ۱۹۶۸ گرت هاردین، بومشناس و زیستشناس، مقالهای با عنوان «تراژدی منابع طبیعی عمومی» در نشریهی ساینس منتشر کرد. مدعای او ساده و خالی از هر نوع ملاحظهکاری بود: انسانها وقتی به حال خود رها شوند، آنقدر با یکدیگر بر سر منابع رقابت میکنند تا منابع به اتمام برسند.